معنا زندگی چیست؟


معنا زندگی چیست؟

معنا زندگی؛ امروز میخواهیم راجع به این موضوع بررسی کلی و جالبی انجام دهیم.

برای این کار نیاز داریم به منابع موثق از دوره های زمانی مختلف از بودائیسم تا نویسنده های جدید کتاب های پرفروش جهانی مثل ایکیگای و انسان در جست و جوی معنا و فیلسوف هایی مثل افلاطون .

بگذارید اول با محققان معروف، هکتور گارسیا و فرانچسک میرالس، نویسنده های کتاب ایکیگای شروع کنیم که اتفاقا خیلی به نظریات روانشناسان تا یک جایی همسو و موافق است.

در کتاب ایکیگای ما این جمله را داریم: یک ویژگی مشترک در همه ی کسانی که ایکیگای شان را به وضوح برای خود تعریف کرده اند این که آنها تحت هر شرایطی با شور و شوق ایکیگای خود را دنبال میکنند و تسلیم نمیشوند.”

اول از همه اینکه ایکیگای چیست؟

برای کسانی که این کتاب را مطالعه نکرده عرض میکنم، ایکیگای دلیلی برای زندگی کردن و ادامه دادن در کنار همه ی موانع زندگی است.

همان طور که ما همگی در یک برهه ای از زمان درک کرده این چه قدر زمان سریع میگذرد و با این چالش ذهنی مواجه بودیم که معنای زندگی را اگر پیدا نکنیم و زندگی را تلف کنیم چیزی از ما باقی خواهد ماند؟

راه حل این کتاب پیدا کردن چیزی یا دقیق تر بخواهیم بگوییم محرک های دلخواه و لازم و اختصاصی برای ماست، که بتوانیم با آن زندگی شاد تر، طولانی تر و زنده تری داشته باشیم.

حالا چه طور؟

راحت میشود بهش رسید. اولین قدم پیدا کردن چهار دایره ی اصلی در وجودمان هست:

  1. آنچه دوست داریم 2. آنچه جهان نیاز دارد( چرا که ما در اجتماع هستم) 3. آنچه به خاطرش پول دریافت میکنیم ( تا نیاز های اساسی مان تامین شود.) 4. آنچه در آن مهارت داریم.

بعد از فهمیدن این دایره و گسترش دادن آن حتی به وجود آوردنش، میرسیم به ابعاد درونی و مشترک این 4 عنصر که عبارت اند از پیدا کردن:

ماموریت، علاقه، شغل و حرفه.

در هسته ای این دو دایره ی در هم تنیده که دیگر در کارمان اجباری نیست، در زندگیمان علاقه و اشتیاق وجود دارد ایکیگای پیدا میشود.

چیزی که شاید برای ما عجیب باشد اما مردمان چین گفته اند بدون کار کردن  زنده نمیماند!

این به معنای مریض بودنشان نیست. به معنای پیدا کردن علاقه ی واقعی و دلیلی برای بیدار شدن از خواب است.

ممکن است شما شخصی باشید که با زندگی در شهر بزرگ نتوانید سازگار شوید و ایکیگای ما حتی زندگی در مزرعه ای برای خودمان باشد.

و حالا به اولین جملات از کتاب ایکیگای برمیگردیم، با پیدا شدن ایکیگای میتوان به انعطاف پذیری رسید!

راستی این انعطاف پذیری که باعث پیدا شدن معنای زندگی راحت تر است چیست؟

” انعطاف پذیری به معنای توانایی ما برای مقابله با شکست ها و فشار زندگی است. هر چه منعطف تر باشیم، راحت تر میتوانیم از جایمان بلند شویم و به چیزی که به ما معنی می دهد برگردیم.

افراد منعطف میدانند چگونه بر روی اهداف شان یعنی آنهایی که برایشان اهمیت دارد تمرکز کنند و دچار یاس و ناامیدی نشوند.

 انعطاف پذیری افرادی که ایکیگای خود را پیدا کردند، منبع قدرت آنهاست.”

برای فهم بهتر پیدا کردن شغل و راه ها و اهدافی که تا آخر عمرتان بتوانید با آنها خوشحال باشید سری به عقیده ی بودائیسم و رواقیون میزنیم.

کتاب های مکتب بودائیسم برخلاف تفکری که شاید داشته باشیم راجع به ریاضت و دست کشیدن از لذت های دنیایی نیست.

همین طور گروه رواقیون نیز با این ایده همراه هستند که دست شستن از لذت هایی که برای انسان روی زمین به وجود آمده بیهوده و عبث هست!

رواقیون همین طور به موضوع جالبی میپردازند که در حال حاضر بسیار در روانشناسی روی آن تاکیید میشود و آن چیزی نیست جر:

شناخت توانایی هایمان. شناخت مشکلاتی که میتوانیم آنها را حل کنیم و رها کردن نگرانی هایی که فراتر از کنترل ما هستند.

رواقیون میگویند ما باید کاملا واضح و شفاف بدانیم چه چیزهایی فراتر از کنترل ما هستند. با فهمیدن آنها حال به این مرحله میرسیم که سریعا در برابر احساسات منفی تسلیم نشویم و همه ی هستی مان را به آنها نبازیم.

چرا که ما توانایی هایی برای کنترل خیلی اتفافات دیگر را در زندگی داریم چه بسا راه حل ما دقت و تمرکز روی همان توانایی ها هست!! و نه چیزهایی که نمیتوانیم تغییر دهیم.

مثل شخصی که فکر میکند مشکل نداشتن غذایش دریایی هست که دور تا دور خانه ش را گرفته که از قضا توانایی روی کنترل آن ندارد … اما مشکلش در واقع نداشتن چوب ماهگیری ست!

راه حل پیدا کردن معنای زندگی در بودائیسم:استفاده از لذت ها ولی درگیر نشدن در آنهاست!

احتمالا اگر یک ساعت با یک فیلسوف یا کسی که کمی علم فلسفه را میشناسد حرف بزنید هم به این جمله برسید که همه از من بهتر هستند!
اول شاید تعجب کرد اما معنای عمیقی در پس این حرف و شیوه ی زندگی شان هست.

اینطور که آنان معنای زندگی را در پیدا کردن کنجکاوی ها، جسارت ها و استعداد های خود و اطرافیانشان میشناسند.

آنها باور دارند دنیا و انسانها میتوانند با ظاهر آن پدیده ها متفاوت باشند پس هیچ کس را قضاوت نمیکنند و به نسبت کسی را پایین تر نمیدانند.

این باعث میشود از کسی نارو نخورند، اعتماد کور کورانه نکنند و حتی اگر روانشناسان بگویند ” نه هیچ کس از تو بالاتر هست نه تو از کسی بالاتر”، فلاسفه از این هم عبور میکنند و باور دارند چه قدر میتوان چیزهایی را ندانست.

همان طور که افلاطون میگفت: من میدانم که هیچ چیز نمیدانم. و این تنها چیزی بود که به آن آگاهی داشت.

فلسفه انسان را به جایی میرساند که در بند “من” بودن نباشد، پس، از از دست دادن هم آنقدر ناراحت نمیشود که معنای زندگی و همه ی تلاش هایش را بیهوده در نظر بگیرند و وقتی چیزی را به دست می آورد آنقدر مغرور نمیشود که زندگی بر پایه ی جمع و هویت خود را از دست بدهد.

اما ویکتور فرانکل، نویسنده ی کتاب در جست و جوی معنا حرف جدیدی برای گفتن دارد.

اینطور که در این کتاب گفته شده: اگر اصلا زندگی دارای مفهومی باشد، پس باید رنج هم معنایی داشته باشد.

رنج بخش غیرقابل ریشه‌کن شدن زندگی است، حتی اگر به شکل سرنوشت و مرگ باشد. زندگی بشر بدون رنج و مرگ کامل نخواهد شد. همان طور که بدون زندگی و خوشی معنایی نخواهد داشت

انسان باید ناگزیر این حقیقت را بپذیرد که در رنج بردن نیز در جهان تک و تنهاست. هیچکس نمی‌تواند او را از رنج‌هایش برهاند یا بجای او رنج بکشد.

 

بعد از خواندن نوشته های ویکتور فرانکل متوجه میشویم او غم را پایه ی اساسی رسیدن معنای زندگی برمیشمارد.

مثلا میگوید اگر پیدا کردن زندگی را به سه دسته که با عبور از دسته های اول و دوم به عالی ترین مفهوم برسیدم، در نظر بگیریم، عالی ترین جایگاه فهمیدن، معنا و درک کردن رنج است.

به طور مثال کسی که بیمار است با فهمیدن ماهیت رنج خود میتواند واقعا به معنای زندگی برسد.

البته این حرف زیاد هم دور از عقل نیست! چه طور میشود انتظار داشت زندگی را فهمید اگر بخواهیم قسمتی از آنرا حذف کنیم یا از آن فرار کنیم؟

رنج و درد در جوامع همان چیزی هست که اکثرا از آن فراری هستند و ویکتور فرانکل میگوید وقتی این بُعد را هم بپذیرید آنوقت ماهیت زندگی و معنایی که در پشت آن هست را نیز به طور کامل درک خواهید کرد.

برای فهم بهتر این مطلب او یک پایگاه کار اجباری را در کتاب انسان در جست و جوی معنا به نمایش میگذارد که در آن مردمانی که در معرض مرگ بودند و باید از خود مراقبت میکردند چه طور با پذیرش زجر و ترسی که در آن گیر افتاده بودند شبها حتی غذاهایشان را به دیگران میدادند!

کریشنا مورتی، فیلسوف و عارف هندی نیز میگوید: رسیدن به آرامش درونی و استفاده از تمامی انرژی درونی برای فهم جهان با یکپارچگی و قبول تمام ابعاد خود و زندگی میسر میشود. 

فرار انرزی منفی است که باعث جلوگیری از شناخت میشود.

و در آخر به یکی از متفاوت ترین نظریه ها راجع به معنای زندگی میرسیم؛ داگلاس ادامز در کتاب راهنمایی مسافران به کهکشان میگوید»

سوالِ درست معنی زندگی نیست.

فرمول بندی اشتباهه، اگر بگوییم مراحلی وجود دارد که یکسان هست و همگی به شناخت یکسان و کشف سوال ها میرسیم از هدف واقعی دور میشویم.

جهان جوابه! سواله درست چیه؟

داگلاس ادامز در راهنمای مسافران به کهکشان میگوید: هرچه قدر آگاهی بیشتر باشه سوالات بهتر میتونیم بپرسیم چون اون جواب که توی هستی وجود داره!

کتاب راهنمای مسافران به کهکشان یک کتاب طنز با بهترین نقد ها از تبیین های شخصیت های فضایی به زندگی روزمره ی انسان هست که حتما پیشنهاد میشود بخوانید.

این بحث را با این قسمت تامل برانگیز از دومین قسمت کتاب به اسم رستوران آخر جهان به پایان میرسانم.

“اگر آدم رو بندازن توی یک گرداب با چشم انداز کامل، آدم می‌تونه یه نگاه کوتاهی به بی‌انتهایی غیر قابل تصور جهان بندازه. یه جایی توی این بی‌انتهایی یه فلش بی‌نهایت کوچیک به چشم می‌خوره که به یه نقطه میکروسکوپی اشاره می‌کنه که روش نوشته {این تویی}”.

2 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *