نیمه تاریک وجود چه راز هایی داره؟


سلام. با من همراه باشید در معرفی کتاب “نیمه تاریک وجود” از خانم دبی فورد.

 

 کتاب نیمه تاریک وجود چه ميگويد؟

راجع به نیمه ی انکار شده، قسمت زشت از خودمان که از ان هراس داریم تا عنوانش کنیم صحبت میکند. همچنین میگوید ما اکثرا به انکار این بخش دست میزنیم اما هر قسمتی از وجودمان پر از شگفتی است که با پنهان، انکار یا ترسیدن و تنفر از ان فقط ابعاد مثبت و توانای هایی که در انها خوابیده را نمی بینیم.

در این کتاب دبی فورد با مثال هاي به جا از مراجعينش و تمرین های فوق العاده عالي ما را وارد یک دنیای عمیق و ساده با خودمان میکند که نه تنها روانمان بلكه احساسات عمیق و قلبی مان نیز درگیر میشود. درگير ميشود تا بتواند ببیند، بپذیرد و رشد کند تا در نهایت با صلح شکوفا شویم!

این کتاب چه کمکی به ما میکند؟

خب همانطور که اگر هر کسی تنها چند صفحه ی اغازین این کتاب را بخواند میتواند بفهمد، رسالت در دگرگون ساختن ادمی ست.

با دیدن ابعاد پنهان شده ای که ذهن، انها را زشت و بد تفسیر کرده ما خود را مدام محدود میکنیم اما کتاب نیمه تاریک وجود میگویید این نیمه برعکس تصور و اصرارمان تنها پر از زشتی و درد و ترس نیست چه بسا کنار امدن با آن، شکوفا شدن و به بالاترین حد خودمان رسیدن را در بر دارد.

دبی فورد همانطور که از تعاریف و فلسفه ی یونگ استفاده میکند میگوید که این نیمه ی مهار شده ، نیمه ی تاریک وجود، اتفاقا اصلا هم تاریک نیست!!

با توضیحات و مثال هایی اثبات میکندتوانایی ها و استعداد های پنهان شده ی ما در این نیمه ی تاریک است که محبوس شده!!

برخلاف تصور بسیاری، پیدا کردن نور در جایی نورانی امکان پذیر نیست؛ انقدر که باید عمیق و حقیقی نیست حداقل.

وقتی ما تصوری از زشتی نداشته باشیم، زیبایی پیدا نمیشود، وقتی معنی تنفر را ندانیم عشق نمیورزیم تنها وقتی میتوانیم امنیت داشته باشیم که بدانیم ترس چیست. پس باید ان قسمت تاریک وجودیمان را هم ببینیم مثل بقیه ی قسمت های وجودمان بپذیریمش و ازش استفاده کنیم.

یکی از مثال هایی که در کتاب امده برای درک کردن بخش فوق العاده ی نیمه ی تاریک وجودمان این است:

مراجع خانم دبی فورد در یکی از گروه درمانی ها مردی پرخاشگر و به شدت عصبانی بود. خودش میگفت در دوران مدرسه قلدری میکرده و همیشه شرایط سختی با بقیه داشته حتی وقتی شهرش را عوض کرده همیشه با این چالش روبه رو بوده اما با روش ها و خواندن این کتاب فهمیده به دلیل نیاز به ریاست همه ی این رفتارهای متضاد را داشته. او همیشه در گوشه ای از ذهنش میخواسته رهبر کسی یا جایی باشد تیمی را هدایت کند و اتفاقا وقتی بر حسب اتفاق این کار را میکرده خیلی هم خوب از پسش بر می امده، شکوفایی حقیقی او اینطور بوده اما وقتی این را به کج راه قلدری و اذیت و ازار کشانده تبدیل به یک بخشی از نیمه ی تاریکش شده.

این اثار فوق العاده را تنها در کتاب نیمه تاریک وجود میتوانید پیدا کنید…

یک اتحاد بین ذهن ناهشیار و هشیار، همبستگی و قبول تمام ابعاد در سرمان، عدم صرف انرژی روانی برای مخفی نگه داشتن خودمان و به جای آن، بودن و پرورش در زمان حال را محقق میسازد.

چیزهایی که در این کتاب یادمان میماند:

من زیاد نمیخوام حرف های بعید بزنم ولی با خواندن بیست یا سی صفحه از این کتاب شما از این حرف میزنید که: این ادم هم مثل منه. منم اینجوری بودم. حالا میدونم چه جوری باید شروع کنم… چیکار کنم.

و بیست یا سی صفحه ی بعدی شما را به یک ذهن ارام میرساند که پذیرای اموختن هست. که دیگر پر از هراس و ترس از فهمیدن و شناختن نیست. که میداند چه طور بگردد و کیستی اش را پیدا کند.

کتاب نیمه تاریک وجود دبی فورد ما را به طرز زیبا و دوستانه ای به یک مهمانی چای در تالار باغ ذهنمان دعوت میکند!!

قسمت هایی جالبی از این کتاب:

“استقبال از جنبه ای از وجودتان یعنی دوست داشتن آن. کافی نیست بگوییم: من سلطه جو هستم. ما باید ببینیم که این کنترل چه هدیه ای برای ما خواهد داشت. فکر میکنیم برای الهی بودن باید انسان کاملی باشیم اما الهی بودن یعنی کمال و کمال یعنی ترکیبی از هر چیزی: مثبت و منفی، خوب یا بد، قدیس یا شیطان.”

.

” انقدر مشغول سرکوب کردن خودم بودم که هیچ فرصتی به دیگران نمیدادم تا عیوب و نقص هایشان را بروز دهند. دیگر تحمل نداشتم و راجع به همه چیز قضاوت میکردم.  هیچ کس به قدر کافی خوب نبود و دنیا جای وحشتناکی بود. همه ی ادمها بد بودند. تنها بعد از خواندن این کتاب دانستم که همه چیز از من و درون من شروع میشود پس تغییر دیدگاهم شروع شد..”

.

” کاخی باشکوه را در ذهنتان تصور کنید، هنگامی که کودک هستید تمام اتاق های ان را، از اتاق زیر شیروانی گرفته تا پذیرایی ها و دستشویی ها و اشپزخانه را دوست داشتید. برای پیدا کردن و استفاده انها هیجان زده میشدید ولی یک روز مهمانی به کاخ شما می اید میگوید دختر خوب یا پسر خوب همچین اتاقی ندارد پس ما هم در ان اتاق را برای همیشه میبندیم. بعدا ادمهای بیشتری وارد کاخ میشود و خوب و بد های بیشتر و جاهای ممنوعه بیشتری وضع میشود. دیگر هیچ نور و خوشحالی در کاخ ما نیست تنها یک اتاق کوچک مانده..”

4 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *