غریزه ی مرگ. نیروانا یا آفرینش؟


غریزه مرگ جزو اولین معانی بود که فروید برای تمایل فطریِ آدمی نسبت به نابودی و ویرانی از آن یاد کرد.

3 ایده راجع به غریزه مرگ

سه ایده راجع به محرک مرگ و دلیل آن بر افراد چیره میشود که در ذهن و حتی بیرون از آن خودنمایی میکنند.

سوال و رهیافت برای غریزه مرگ در واقع پاسخ به چرایی تمام اتفاقاتی‌ست که زندگی بشر در تارو پود  آن گم یا نادیده گرفته شده:

  •  بیماری های فراگیر مثل کویید
  • جنگ هایی که دور و برمان اتفاق میوفتد
  • حتی عدم علاقه به بلند شدن و زندگی کردن
  • حتی به هم زدن یک رابطه  ی عالی بدون هیچ مشکل بزرگی

ارزش زندگی چیست؟ چرا حتی سخت زندگی کردن هم سخت شده؟

نه تنها ما  به این قضایا می‌اندیشیم و لازمه ی زندگی سالم اندیشیدن و پیدا کردن راه حل میباشد، که بسیار افراد حتی در قرون گذشته  راجع به غریزه ی مرگ نظریه پردازی کردند.

1.نظر فروید راجع به غریزه ی مرگ

فروید اولین نفر بود که رانه یا همان سائق مرگ را از یکی از شاگردان یونگ پذیرفت، روی آن تحقیق انجام داد و وارد مقاله یفراسوی اصل لذت کرد.

نیروانا ی فرویدی چگونه به وجود می اید؟

سائق، کلمه ایست که اگر یک کتاب روانشناسی، فلسفی از فروید یا هر پیروش باز کنید در هر سه صفحه چهار بار این کلمه را خواهید دید.

  1. سائق به معنای محرک و تکان دهنده ی اصلی هست. همان ماشه چکانِ ما برای حرکت کردن.
  2. سائق یا محرک چیزی‌ست که باعث میشود یک حس درون ما یکهو منفجر شود.
  3. از ناخوداگاهِ خاموش و ناهشیار ما به سطح هشیار و عمل در حرکت است.
  4. منبع اصلی سائق ها ID میباشد. که میتواند موجب حیات و زیست یا نابودی و ویرانی شود.
  5. محرک مرگ نیز از همینجا نشات گرفته و عنوانی ست که فروید آن را در بطن آدمی قبول کرده و بعد اسم نیروانا روی آن نهاد.

دلایل غریزه مرگ

از نطر فروید دلایل غریزه ی مرگ به مراحل رشد روانی جنسی او برمیگردد.

  1. غریزه مرگ ورای سن ممکن است در سن بیست سالگی فعال شود و یا در سن هشتاد سالگی همچنان خاموش بماند.
  2. فروید و هم فکرانش بر این استدلال‌اند که روشن شدن سائق مرگ به دوران کودکی فرد و سالم بودن ابعاد روانی در دو تا سه سال اول زندگی بستگی دارد!
  3. اما روانشناسان دیگر از جمله پویشی و یا رفتارگرا معتقدند عادت هایی که گفته شده تنها در دو تا سه سال اول زندگی شکل میگیرند.
    در بزرگسالی و هشیاری بیشتر افراد تغییر پذیرند و حتی ممکن است یک اتفاق در سی سالگی فرد هم دلیلی باشد تا این محرک فعال یا روشن شود!

سائق مرگ چیست؟

  • فروید غریزه مرگ یا نیروانا را همان اصل سکون میدانست.
  • اینکه فرد به یک جایی برسد که دیگر نخواهد تحرک و حرکتی داشته باشد.
  • آنجا را مساوی با آرامش و لذت قرار نداده اتفاقا گفته در نیروانا میل به سرکوب و از بین بردن وجود دارد.
  •  در کتب برای ادامه ی این بحث اورده شده: هدف دستگاه روانی تحلیل و کم کردن برانگیختگی های عصبی ست که با سکون امکان پذیر است.

اما دلیل این اختلاف چیست.. بالاخره نیروانا نابودگر است یا تسکین دهنده ی دستگاه عصبی حساس ما؟

غریزه ی مرگ، نیروانا یا آفرینش

اینطور که از شواهد پیداست فروید، نیروانا( پرخاشگری و مرگ) را مقابل لیبیدو ( عشق و زندگی) آورده. اما نه مخالف یکدیگر!!

و این همان نکته ی فوق العاده ای است که میتواند برای درمان استفاده شود.

اگر ما در حالت نیروانا (غریزه مرگ) یعنی بی تحرکی و میل به نابودی باشیم، پس تنها لازم است یک طیف و سلسله مراحل را بپیماییم تا به عشق و زندگی برسیم!

این نظریه شبیه به یک راهنما یا فانوس دریایی در تلاطم مواج دریای ذهن ماست.

لیبیدو (غریزه لذت و حیات) باز هم طبق تعریف فروید شامل محرک های جنسی و هر چیزی میباشد که انسان را خوشحال میکند.

چه طور به غریزه لذت برسیم

از نظر فروید دوری از غریزه مرگ و تلاش ذهنی مستمر کاری عبث و بیهوده میباشد. زیرا در ناخودآگاه آدمی نمیتوان دخیل شد.

مگر با سالها روانکاوی و درمان!! که البته برای کسانی که خودکشی کرده یا فکر این نابودی و شبیه به این را دارند فکر عالی میباشد!

میتوان به جای دوری از یک غریزه به غریزه ی دیگر بال و پر داد!

  1. سرکوب نکردن خواسته ها
  2. توجه به صدای کودک درون
  3. احترام به نیاز های جسم و روان
  4. افزایش آگاهی نسبت به ابعاد وجودی‌مان.
    ما نه تنها بزرگسالِ کاملا منطقی و مسئولیت پذیر هستیم که  بخش های دیگری نیز داریم که در پی لذت و تفریح بازیگوشی میکنند.

آدمی ابعاد گوناگونی دارد که وقتی به کمک نیاز دارید به سراغتان می‌آید. گاهی آنچنان در ناخودآگاه که خودتان از آن خبر ندارید.

مثلا وقتی بسیار ناراحت هستید به یک طفل اسیب پذیر خود را شبیه میکنید و سمت کسی میروید که میدانید به شما کمک میرساند.

اما در زمان های دیگر که قدرتمند و از نظر خود اصلا اسیب پذیر نیستید به آن طفل درون توجه که نمیشود هیچ، آن را نادیده و مزاحم تلقی میکنید.

در نتیجه ای این امور است که طیف روانی ما از لیبیدو به سمت نیروانا کشیده میشود.

 

2. نظر لاکان درباره غریزه مرگ

سائق مرگ از نظر لاکان ارتباط نزدیکی با نظریات وی راجع به زبان و استفاده از نحو و کلمات دارد.

بعد از فروید دو شخصیت برجسته ی دیگر هم راجع به این مسئله فکر و تحقیق کرده و به نتایج رضایت بخشی رسیده اند.

یکی از آنها لاکان است.

او ما و خودش را با این دسته از پرسش ها مواجه کرد:

من کیستم؟

در اجتماع چه ارزشی دارم؟

حقیقت زندگی چیست؟

همانگونه که انسانهای نالایق از زبان ندانسته استفاده میکنند من هم اینطور زندگی میکنم؟

حرف اصلی لاکان درباره ی غریزه مرگ با زبان و حرف آغاز شد.

این روانکاو مطرح در قرن 20 میگفت: این زبان است که با اشتباه مورد استفاده قرار گرفتن موجب آشوب روانی میشود.

آشوب باعث بی نظمی و از کار افتادن نظام و افراد میشود.

پس از نظر لاکان سائق مرگ نماد بی نظمی و فروپاشی است.

اما به همین معنا اکتفا نکرد و گفت:

وقتی نظام و مجموعه به مرحله ی اشوب فکری میرسد، تنها پس از آن است که شروع به آفرینش میکند.

چون هر قید و بندی را در مرحله ی مرگ گذرانده و حال مانند آفتاب بعد از طوفان آماده ی تولید است.

  1. پس سائق مرگ نه برای تنها تخریب بلکه میلی افراطی برای یافتن راهی است که مارا از زنجیر ها رها کند.
  2. چهارچوبی که عقل و دیدگاه ما را به شدت محدود و منسوخ میکند از بین ببرد و روی آن ویرانی چیزی باشکوه بسازد.

 

3. نظریه ژیژک درباره غزیره مرگ

سومین نظریه که میشود گفت افراطی ترین آنهاست نظره ژیژک راجع به سائق یا محرک مرگ است.

ژیژک به جز روانکاو و روانشناس یک سیاستمدار، جامعه شناس و فیلسوف بوده است.

از جمله انتقاداتی که به او شده، جان گری بود، او یک فیلسوف بریتانیایی بوده و از ژیژک به خاطر ستایش خشونت و سخنان مهمل و توخالی انتقاد کرد.

با همه ی اینها ژیژک خود را ادامه دهنده ی راه لاکان میدانست.

نظر ژیژک راجع به غریزه مرگ به این منوال پیش میرود:

  1.  سائق مرگ شاید آفرینش به همراه داشته باشد ولی اگر به دست افراد اشتباه بیوفتد به نابودی میرسد.
  2. یعنی نیرویی حاصل شود که بتواند محرک مرگ را در جامعه ای بسازد آنوقت این محرک میتواند باعث خشونت و ناعقلی در آن جامعه شود.
  3. که به معنای نابودی یک نظام کامل است نه مطلق آفرینش و نه سکون!!
  4. محرک مرگ هنگامی که در جامعه ای اعمال شود، با توجه به اینکه ژیژک خود را جامعه شناس معرفی کرده، خواستار از بین بردن چرخه ی حیات است.

نتیجه:

از هر نقطه نظری که بخواهیم نگاه کنیم، چه سکون چه آفرینش بعد از مرگ و چه بازگشت به گذشته ی تاریخی، همگی به دنبال یافتن مشکل اصلی محرک مرگ و بعد حل آن بودند.

ژیژک برخلاف فروید نابودی را یک اصل اجتماعی میداند نه ذهنی و روانی.

لاکان و فروید هر دو معتقد به ارامش نسبی و به دست اوردن آن در هنگام یا بعد از نابودی بوده اند و به نابودی تمام عیار ژیژک معتقد نیستند.

 

 

4 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *