غریزه ی مرگ. نیروانا یا آفرینش؟


شاید فکر کنید عکس صفحه اول بی ربط به مقاله هست اما باید بگویم که سه ایده راجع به محرک مرگ و دلیل ان بر افراد چیره میشود که مانند تصویر در ذهن و حتی بیرون از ان خودنمایی میکنند.

چیزی که این روزها زیادی مشنویم به دلایل سیاسی یا اجتماعی حتی به دلیل بیماری های فراگیر مثل کویید و حتی جنگ هایی که دور و برمان اتفاق میوفتد؛ این است که ارزش زندگی چیست؟ چرا حتی سخت زندگی کردن هم سخت شده؟ خسته شدیم از هر روز بلند شدن و کار کردن.

خب باید گفت اینها تنها افکار پلید ما نبوده! نه در این دوره و نه تنها در مورد خودمان.

سالها و قرن ها پیش. در قرون هجده و نوزده هم این صحبت ها بوده. صحبت هایی علمی و جادویی از مرگ و دلایل ان!

که البته ما به جنبه ی درمان هم میپردازیم چرا که با یادگرفتن سه دلیل عمده ی به وجود امدن محرک مرگ، شاید همه چیز کمی برای تلاش دوباره آسان بشود.

نظریه فروید چه میگوید؟

فروید اولین نفر بود که رانه یا همان سائق مرگ را از یکی از شاگردان یونگ پذیرفت، روی آن تحقیق انجام داد و وارد مقاله ی “فراسوی اصل لذت” کرد.

نیروانا ی فرویدی چگونه به وجود می اید؟

سائق، کلمه ایست که اگر یک کتاب روانشناسی، فلسفی از فروید یا هر پیروش باز کنید از هر سه صفحه چهار بار این کلمه را خواهید دید.

سائق به معنای محرک و تکان دهنده ی اصلی هست. همان ماشه چکان به اصطلاح، چیزی که باعث میشود یک حس درون ما یکهو منفجر شود و از ناخوداگاهِ خاموش و ناهشیار ما به سطح هشیار و عمل بیاید.

حال، محرک مرگ عنوانی ست که فروید انرا قبول کرده و بعد اسم نیروانا روی ان گذاشته شده که زمانی برای هر فرد به وجود می اید.

ورای سن، ممکن است این محرک در سن بیست سالگی فعال شود و یا در سن هشتاد سالگی همچنان خاموش باشد.

دلایل روشن و خاموشی این محرک با دیدگاه های متفاوت، بسیار فرق دارد مثلا فروید و هم فکرانش میگوید روشن شدن سائق مرگ به دوران کودکی فرد و سالم بودن ابعاد روانی در دو تا سه سال اول زندگی بستگی دارد!

اما روانشناسان دیگر از جمله پویشی و یا رفتارگرا معتقدند عادت هایی که گفته شده تنها در دو تا سه سال اول زندگی شکل میگیرند، در بزرگسالی و هشیاری بیشتر افراد تغییر پذیرند و حتی ممکن است یک اتفاق در سی سالگی فرد هم دلیلی باشد تا این محرک فعال یا روشن شود!

سائق مرگ چیست؟

فروید گفته سائق مرگ یا نیروانا همان اصل سکون هست. اینکه فرد به یک جایی برسد که دیگر نخواهد تحرک و حرکتی داشته باشد. آنجا را مساوی با آرامش و لذت قرار نداده اتفاقا گفته نیروانا میل به سرکوب و از بین بردن وجود است.

البته یک تعارضی هم این میان پیش می اید که در ادامه دلیلش گفته میشود. در کتب برای ادامه ی این بحث اورده شده: هدف دستگاه روانی تحلیل و کم کردن برانگیختگی های عصبی ست که خب با سکون امکان پذیر است.

همان کار نیرواناست.

اما دلیل این اختلاف چیست.. بالاخره نیروانا نابودگر است یا تسکین دهنده ی دستگاه عصبی حساس ما؟

اینطور که از شواهد پیداست فروید، نیروانا( پرخاشگری و مرگ) را مقابل لیبیدو ( عشق و زندگی) اورده. اما نه مخالف یکدیگر!!

و این همان نکته ی فوق العاده ای است که میتواند برای درمان استفاده شود.

اگر ما در حالت نیروانا یعنی بی تحرکی و میل به نابودی باشیم، پس تنها لازم است یک طیف و سلسله مراحل را بپیماییم تا به عشق و زندگی برسیم!

این نظریه شبیه به یک راهنما یا فانوس دریایی در تلاطم مواج دریای ذهن ماست.

لیبیدو باز هم طبق تعریف فروید شامل محرک های جنسی و هر چیزی که انسان را خوشحال میکند است.

چه طور به ان برسیم؟

با سرکوب نکردن خواسته هایمان. با توجه به صدای کودک درونمان که یک سری نیاز هایی دارد. با اینکه بدانیم ما تنها از یک وجه ادم بزرگسال و کاملا منطقی و مسئولیت پذیر و مبادی آداب تشکیل نشدیم.

ما ابعاد گوناگونی داریم که وقتی به کمک نیاز داریم به سراغمان می آیند بدون اینکه خودمان بدانیم. مثلا وقتی بسیار ناراحت هستیم به یک طفل اسیب پذیر خود را شبیه میکنیم و سمت کسی میرویم که میدانیم به ما کمک هرچند کم میرساند.

اما در زمان های دیگر که قدرتمند و از نظر خودمان اصلا اسیب پذیر نیستیم به ان طفل درونمان توجه که نمیکنیم هیچ، آنرا نادیده و مزاحم تلقی میکنیم.

در نتیجه ای این امور است که طیف روانی ما از لیبیدو به سمت نیروانا کشیده میشود.

سائق مرگ از نظر لاکان:

بعد از فروید دو شخصیت برجسته ی دیگر هم راجع به این مسئله فکر و تحقیق کرده و به نتایج نسبتا رضایت مندی رسیده اند.

اول با لاکان شروع میکنم.

او ما و خودش را با این دسته از پرسش ها مواجه کرد: من چیستم؟ من در اجتماع چه ارزشی دارم؟ حقیقت زندگی چیست؟ همانگونه که انسانهای نالایق از زبان ندانسته استفاده میکنند من هم اینطور زندگی میکنم؟

حرف اصلی لاکان با زبان و حرف اغاز شد.

او میگفت این زبان است که با اشتباه مورد استفاده قرار گرفتن موجب آشوب میشود. آشوب باعث بی نظمی و از کار افتادن نظام و افراد میشود.

پس از نظر لاکان سائق مرگ نماد بی نظمی و فروپاشی است اما به همین معنا اکتفا نکرد و گفت وقتی نظام و مجموعه ای به این مرحله میرسد بعد از ان شروع به آفرینش میکند چون هر قید و بندی را در مرحله ی مرگ گذرانده و حال مانند افتاب بعد از طوفان آماده ی تولید است.

پس سائق مرگ نه برای تنها تخریب بلکه میلی افراطی برای یافتن راهی است که مارا از زنجیر ها رها کند. چهارچوبی که عقل و دیدگاه ما را به شدت محدود و منسوخ میکند.

اما جواب و راه حل به این نوع از سائق مرگ در بسیاری از کتب امده.

از قرآن و انجیل و تورات تا کتاب های روانشناسی زرد و سبز!

هیچ انسانی بدون اجتماع زنده نیست. اجتماع هم بر اساس قوانین ماندگار شده.

حتی اگر بخواهیم وارد اجتماع دیگری بشویم و یا اجتماع جدید بسازیم، باز هم تجمع انسانی دیگر الزامات و قوانینی دارد.

بدون آنها، انسانها یکدیگرد را زنده زنده میخوردند!

میگویند نور حتی اگر با سرعت هزار برابر نور هم جایی را فتح کند، قبل از ان تاریکی انجا بوده. پس تاریکی همیشه اول وجود داشته چه در کهکشان ها چه در وجود ما و این غیر قابل انکار است.

اما در کنار اینها یک سری قید و بند ها و الزامات هست که افراد به دلایل شخصی از انها بیزار هستند. به دلیل طرز فکر نادرست و زندگی که چه تقدیر چه شخصیت ضعیف طرف، در هر حال پیش پایش گذاشته و او هم تلاشی برای از بین بردن ان شرایط نکرده حال به صورت عقده و تنفر غیر عقلانی سر بیرون می اورد.

نظریه ژیژک:

سومین نظریه که میشود گفت افراطی ترین انهاست نظره ژیژک راجع به سائق یا محرک مرگ است. او یک سیاستمدار، جامعه شناس و فیلسوف بوده است.

از جمله انتقاداتی که به او شده، جان گری بود، او یک فیلسوف بریتانیایی بوده و از ژیژک به خاطر ستایش خشونت و سخنان مهمل و توخالی انتقاد کرد.

با همه ی اینها ژیژک خود را ادامه دهنده ی راه لاکان میدانسته که در صحبت هایش کاملا اشکار است.

او میگوید سائق مرگ شاید آفرینش به همراه داشته باشد ولی اگر به دست افراد اشتباه بیوفتد، یعنی نیرویی حاصل شود که بتواند محرک مرگ را در جامعه ای بسازد انوقت این محرک میتواند باعث خشونت و ناعقلی قرار گیرد و به معنای نابودی یک نظام کامل است نه مطلق آفرینش و نه سکون شود.

محرک مرگ هنگامی که در جامعه ای اعمال میشود، با توجه به اینکه ژیژک خود را جامعه شناس معرفی کرده، خواستار از بین بردن چرخه ی حیات است و تلاش میکند به لحظه ی بعیدِ حکومت ارامش و سکون در گذشته و تلاش برای ساختن انسان بدون اشوب و نظم برسد.

همان چیزی که با گذشت زمان از بین رفته و باید دوباره قداست را به وجود اورد. که این همان ایدئولوژی گروه هایی مانند داعش است.

نتیجه:

از هر نقطه نظری که بخواهیم نگاه کنیم، چه سکون چه آفرینش بعد از مرگ و چه بازگشت به گذشته ی تاریخی، همگی به دنبال یافتن مشکل اصلی محرک مرگ و بعد حل ان بودند.

ژیژک برخلاف فروید نابودی را یک اصل اجتماعی میداند.

لاکان و فروید هر دو معتقد به ارامش نسبی و به دست اوردن ان در هنگام یا بعد از نابودی بوده اند و به قداست تمام عیار ژیژک معتقد نیستند.

 

 

3 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *