نقد و بررسی فلسفی فیلم مست عشق


در این مقاله به نقد و بررسی فلسفی فیلم مست عشق میپردازیم، که داستان شاعر معروف ایرانی است، که چگونه پس از ملاقات با یک عارف، به عمق معنویت میرسد. شوری که در آثار مولانا به چشم می خورد، در پی عشق او نسبت به شمس تبریزی به وجود آمده است. مولانا پیش از شناخت شمس نیز در سرودن شعر تبحر  زیادی داشت اما تنها پس از او بود که توانست گنجینه ای از ناب ترین اشعار عاشقانه خود را بسراید.

شمس و مولانا

شمس و مولانا

در قرن سیزدهم قونیه، دیدار دو تن از بزرگان یعنی مولانا و شمس، آغاز سفر معنوی عمیقی بود که همچنان الهام‌بخش جویندگان حقیقت و روشنگری است.

شمس در زبان عربی به معنای خورشید است و جالب اینکه خورشید یکی از پرکاربردترین موضوعات در ادبیات مولانا است.

عطش همیشگی مولانا به معرفت و حقیقت و عرفان شمس چیزی است که این دو شاعر بزرگ را به هم نزدیک کرده است. در فارسی به آنها عاشق می گوییم که در لغت به معنای عاشقان است ولی نباید با عشق رمانتیک اشتباه شود، زیرا «عشق» آنها صرفاً معنوی و افلاطونی بود. به راستی که شمس برای مولانا به نور خورشید می تابد و تاریکی را از دلش بیرون می کشد.

سؤال این است: اگر عشق معنوی و تأثیر عرفانی شمس نبود، آیا مولانا یکی از بزرگترین شاعران امروزی می شد؟

 

 

زندگی مولانا جلال الدین رومی

مولوی که زندگی خود را در سه کلمه خلاصه کرده است: «خام بودم، پختم، سوختم» در اصل محمد جلال الدین نام داشت.  مولانا جلال الدین رومی در شهر بلخ، که امروز در افغانستان است به دنیا آمد. این خانواده در سال ۱۲۱۲ بلخ را ترک کردند و از طریق نیشابور، بغداد و کوفه برای زیارت به مکه رفتند.

مولانا پس از مرگ پدرش جانشین او شد و سالها سخنرانی و خطبه ایراد کرد. مولانا جلال الدین رومی در روز یکشنبه 26 آذر 1273 در سن 66 سالگی در قونیه درگذشت. جسد مولانا در کنار جسد پدرش به خاک سپرده شد و آرامگاهی باشکوه به نام آرامگاه سبز در اطراف آن برپا شد.

آموزه های مولانا شاعر صوفی و ​​محقق اسلامی تأثیر بسزایی در اندیشه و ادبیات عرفانی در سراسر جهان داشت. برای مولانا معنای عشق واقعی عشق به خدا بود و مرگ، روز ملاقات او بود. به همین دلیل است که سالگرد درگذشت او، 26 آذر، روز عزا نیست بلکه روز جشن محسوب می شود که به اسم “شب عروس” معروف است.

 

زندگی شمس تبریزی

زندگی شمس تبریزی

شمس تحصیلات خود را در تبریز گذراند و از شاگردان بابا کمال الدین جومدی بود. او ظاهراً قبل از ملاقات با مولانا از جایی به جای دیگر برای امرار معاش، سبد بافی و کمربند میفروخت. شمس علیرغم شغل بافندگی، لقب «زردوز» را در شرح حال‌های مختلف از جمله دولتشاه سمرقندی مورخ ایرانی دریافت کرد. او کسی است که چهل روز را با مولانا گذراند. و آن طور که حساب شده، شمس در شصت سالگی وارد قونیه شده و مولانا را دیده است. اما با این حال محققان مختلف این محاسبه را زیر سوال میبرند.

شمس تبریزی بر اساس روایات صوفیان معاصر به طور مرموزی ناپدید شد. برخی می گویند او به دست شاگردان نزدیک مولانا جلال الدین رومی که نسبت به رابطه نزدیک مولانا و شمس حسادت می کردند کشته شد، اما بر اساس قرائن بسیاری، از قونیه خارج شد و در خوی درگذشت.

آرامگاه شمس تبریزی در خوی در کنار بنای برجی در پارک یادبود، از سوی یونسکو به عنوان مرکز میراث فرهنگی جهانی معرفی شده است.

 

جملات ناب شمس تبریزی

در ادامه برخی از سخنان شمس تبریزی را با هم بررسی میکنیم:

“یک مرد خوب از هیچکس شکایت نمی کند. او به عیب نگاه نمی کند.”

 

“شادی مانند آب زلال خالص است. هر جا جاری شود، شکوفه های شگفت انگیزی می روید… اندوه مانند سیل سیاه است. هر جا جاری شود شکوفه ها را پژمرده می کند.”

 

“منظور از کتاب خدا متن نیست، انسان هدایت کننده است. او کتاب خداست، او آیات آن است، او کتاب آسمانی است.”

 

پیام شمس تبریزی در سکانس آخر فیلم مست عشق،  مبنی بر حذف «من» بود. که با محو خود، به حقیقت عشق و عرفان الهی رهنمون شویم که عاملی بود تا اسکندر بیگ به خود بیاید و از گناهانش توبه کند.
 از  نفس خود برون آی، از خویشتن رها شو
 رو کن به کعبۀ دل، از ما ‌‌و من جدا شو
 هر بـار چالـش آیـد از بارگـاه هستـی
 چون ذره ای شناور، در بحر کبریا شو…

 

 

نقد و بررسی فلسفی فیلم مست عشق

حسن فتحی سابقه‌ای طولانی در ساخت فیلم‌ها و سریال‌های تاریخی دارد؛ فیلم‌ها و سریال‌هایی که البته کیفیت یکسانی ندارند.

فتحی دقیقاً داستان فیلم مست عشق را از جایی شروع می‌کند که ماموران حکومتی در قونیه به دنبال قاتل شمس تبریزی می‌گردند. فتحی تلاش داشته تا از این تعلیق برای جذابیت داستان استفاده کند.

اما خیلی زود و در میانه راه ماجرای قتل شمس فراموش می‌شود تا فتحی بر روی ماجرا‌های عاشقانه فیلم تمرکز کند.

فتحی تاکید زیادی بر روی عشق پاک و آسمانی شمس تبریزی و کیمیا خاتون دارد. در حالی که روایت‌های تاریخی خلاف این موضوع را نشان می‌دهد.

صحبت از عرفان روی پرده نقره‌ای سینما کار بسیار خطرناکی است. چون می‌تواند تماشاگر را دچار سوءتفاهم کند. اتفاقی که برای فیلم مست عشق هم افتاده است. رابطه شمس و مولانا به قدری عمیق و پیچیده است که نمی‌شود شکل و کیفیت آن را در زمان صد دقیقه برای تماشاگر توضیح داد و همین عدم توضیح درست و دقیق است که در نهایت باعث می‌شود تماشاگر چیز زیادی از آن سردرنیاورد و خسته شود.

برای همین ما در این مقاله به بررسی کتاب ملت عشق نیز می پردازیم تا شاید چیز بیشتری نصیبمان شود. اگرچه این کتاب هم واقعیت را نشان نمیدهد….

نگاهی فلسفی به مست عشق

لحظات آغازین فیلم با  صحنه هایی از جنگی نامعلوم، با حضور ابراهیم چلیک در نقش اسکندر بیگ است، که بیشتر در حال نشان دادن جنگ میان خودآگاه و ناخودآگاه است. و سپس اقدام به قتل شمس از سوی علاء الدین که فرزند مولانا است، آغاز می شود و سپس رخداد  اولین دیدار شمس و مولانا به تصویر کشیده میشود.

“در سال 1244، مردی با لباس درویشی به مسافرخانه معروف بازرگانان قند قونیه آمد. نامش شمس تبریزی بود. او ادعا می کرد که یک تاجر دوره گرد است.

آن طور که به نظر میرسید، انگار او به دنبال چیزی می‌گشت که در قونیه بیابد.

همان طور که در فیلم هم دیدیم، روزی مولانا در کنار حوض مشغول خواندن و تدریس بود، که شمس، که از آنجا رد می شد ایستاد و از او پرسید: «چه کار می کنی؟» سؤال ساده ای که عرفا معمولاً برای به راه انداختن بحث از آن استفاده می کنند.

پاسخ مولانا تکان دهنده بود: “چیزی که نمی توانید بفهمید.”

ناگهان شمس به او نزدیک شد و تمام کتاب هایش را در حوض انداخت. مولانا  عصبانی شد و کتابها را از آب بیرون آورد و در کمال تعجب همه کتاب ها را خشک شده دید. او با حیرت پرسید: «این چیست؟» سؤالی که شمس انتظارش را داشت.

او گفت: “چیزی که شما نمی توانید درک کنید.آنچه شما به دنبالش هستید اوبه دنبال شماست.”

پاسخی که شمس داد، مولانا را مدهوش کرد و تا چهل روز به سیر و‌سلوک پرداخت. ”

نقد منفی به مست عشق

نقد منفی به مست عشق

در کل، صحنه پردازی فیلم و قهرمان سازی آن نیز به سوی هنرمندان ترک، به ویژه ابراهیم در نقش اسکندر بیگ که توبه از گناه کرده، سنگینی می کند. به گونه ای که آغاز و پایان فیلم با زندگی این افسر ترک، پیوند می خورد و گویی فیلم دربارۀ تحولات روحی و معنوی این شخصیت به ظاهر خیالی ترکیه ای است.

در مجموع، ای کاش نقش شمس تبریزی در این فیلم به حاشیه نمی رفت و پشت صحنه پردازی های البته جذاب و هیجان انگیز  با جلوه های ویژۀ سینمای تاریخی ترکیه نمیرفت. و نیز زخم روح شمس که ناشی از حجم اندوه فراق کیمیا خاتون – دختر خوانده مولانا – برای  جذب طیف های مختلف مخاطب بود، وجود نداشت.

همچنین به اندیشه های ناب  شمس هم در این فیلم پرداخته نشده است. برای نمونه، نگاه شمس به حج این گونه بود: «چون به سوی کعبه نماز می‌باید کرد، فرض کن آفاق عالم جمله جمع شدند، گرد کعبه حلقه کردند و سجود کردند. چون کعبه را از میان حلقه بگیری، نه سجود هر یکی سوی همدیگر باشد؟ بالواقع دل خود را سجود کرده‌اند.»
مولانا با ثأتیر پذیرفتن از همین گفته و نکتۀ شمس است که می گوید :
مکانم لامکان باشد، نشانم بی نشان باشد
نه تن باشد، نه جان باشد، که من از جان جانانم
دوئی را چون برون کردم، دو عالم را یکی دیدم
یکی بینم، یکی  جویم، یکی دانم، یکی خوانم

با این وجود، باز جای شکرش هست که در «فیلم مست عشق»، دورنمایی هرچند کم فروغ از گوشه هایی از تاریخ معنویت و عرفان ایرانی به نمایش جهانیان گذاشته شده است.

 

معرفی کتاب ملت عشق

کتاب ملت عشق اثر الیف افافک در ترکیه و البته ایران پرفروش است.

ملت عشق روایتی عرفانی از تمام زندگی است، نه فقط عشق.

روایتی که بین زمان حال و گذشته رفت و آمد می کند، به خواننده ثابت می کند که درک زندگی فراتر از زمان و مکان و حتی سن است.

خلاصه کتاب ملت عشق

خلاصه کتاب ملت عشق

داستان ملت عشق در دو تایم لاین می گذرد.

اولی در قرن هفتم هجری قمری در قونیه دنبال می شود. مولانا در بین مردم به عنوان عالمی بزرگ در شهر قونیه شناخته می شد و مورد احترام مردم و طبقه حاکم بود.

از طرفی شمس در آستانه چهل سالگی احساس می کند به زودی می میرد و می خواهد از چهل قانون عشقی که در زندگی اش فهمیده است به کسی بگوید.

ملاقات صوفی با دنیا و ماجراهایی که در این بین اتفاق می افتد، خواننده را تا پایان داستان درگیر خود می کند.

این کتاب، در برخی موارد، بر اساس تاریخ و رویدادهای واقعی است، اما نویسنده به اندازه یک مورخ به واقعیت ها اعتماد نکرده است و کمی تخیل را برای جذاب تر کردن داستان اضافه کرده است.

 

چهل حکم عشق یا چهل حکم شمس تبریزی چیست؟

الیف افافک در کنار روایت اصلی داستان، چهل قانون عشق را نیز معرفی می کند.

این چهل قاعده، گره بین روایات مختلف کتاب است.

شمس معتقد بود چهل سالگی سن بلوغ است و این امر بر اهمیت عدد چهل در باورهای دینی و عرفانی تاکید دارد.

به نوعی اعتقاد بر این بود که انسان پس از طی چهل مرحله به نوعی رستگاری می رسد.

آلا، شخصیت اصلی داستان نیز در چهل سالگی تلنگری را تجربه می کند که باعث می شود در طول داستان تغییر کند و رشد کند.

 

 

منابع

Wikipedia

1 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *