چگونه احساسات خود را کنترل کنیم؟ با ما و دکتر سیگل برای جواب این سوال همراه باشید.


 

Name it to tame it” راه حلی که با به کارگرفتنش خود و فرزندانتان از اثار مخرب هیجانات منفی و حتی مثبت رهایی خواهید یافت.

 

دن سیگل، استاد و روانپزشک دانشگاه UCLA میگوید به کوکان خودتان کمک کنید تا روی هیجاناتشان اسم بگذارند.

با اسم گذاشتن رو احساسات، به جای راندن انها به ناهشیار و ساختن یک سری احساس بد و نفرت انگیز که تا پایان زندگی روی مهم ترین تصمیمات و بخش های زندگی کودکان تاثیر گذار است، ان هیجان و احساس رام میشود.

به زبانی دیگر هیجانات به کنترل خود فرد در می اید و نه برعکس!

 

“هیجان چیست؟”

اول از همه باید توضیح داد این هیجان که قرار است برایش اسم گذاشته شود چیست، چه بسا بزرگسالان هم این مهارت را ندارند.

هیجانات صرفا ان دسته از احساسات نیستند که در شهر بازی داریم و بعد میگوییم “فلان بازی کلی هیجان داشت”.

هیجانات به معنی ساده یعنی: وضعیت پیچیده ای که در پاسخ به اتفاقات دارای بار احساسی به وجود می آید.

پس هیجانات اعم از خوشحالی، غم، شرم، عصبانیت، ترس و.. است.( کتاب هیلگارد)

.

وقتی هیجان داریم چی میشه؟”

حال برای توضیح اینکه چه اتفاقی وقتی هیجان داریم در ذهنمان رخ میدهد دکتر دن سیگل اینطور توضیح میدهد؛

مغز، به دو دسته زیر مغز و بالا مغز تقسیم میشود. قسمت زیر مغز( ساب کورتیکال) مسئول هیجانات اولیه است. همان حسی که وقتی یکی مشت به صورتمان میزند یا به یک مهمانی که خیلی منتظرش بودیم دعوت میشویم، اول از همه احساس میکنیم.

این قسمت زیر مغزی ناقل های عصبی ( نوروترنسیمتر) را ازاد میکند که پر از علائم هیجانی است.

“ترسیدم. ترسیدم. ترسیدم. ترسیدم.”

این طور ما متوجه میشنویم حالمان خوب است یا باید فرار کنیم!

 

توجه کردید؟ کارکرد فوق العاده ی اسم گذاشتن رو احساسات تا همینجا هم معلوم شد!

فرض کنید یکی از دوستان نه چندان نزدیکتان میاد شما را بغل میکند. بدون توضیحی بدون اینکه به شما بگوید الان حالش چه طور است. شما ممکن است به خاطر اینکه بی احتیاطی کرده، بیش از حد نزدیک شده عصبانی بشید و عقب هلش بدید حتی اگر دوستتان باشد.

اما اگر همان فرد بگوید احساس تنهایی میکنم، نیاز به کسی دارم که بهم گوش بده، ناقل های عصبی از حالت ترس ترس ترس، به حالت تامل و ارامش در می ایند. چون احساسات ِواقعی شخصِ مقابل را فهمیدید.

این وضعیت طبق گفته ی دکتر دن سیگل باید برای رابطه ی والدین با کودکانشان به بهترین نوع خودش ایفا گردد.

دقت کنید این کارکرد تنها برای شخص مقابل، اعم از والدین، دوستان، همکلاسی، استاد ها بوده که به انها فرصت میدهد شخص را درک کنند و کمکش کنند و هنوز بهترین قسمتش که برای خوده شخص است مانده!!

 

” والدین چه طور به کودکشان کمک کنند؟”

سوال مهم این است که چه طور اسم گذاشتن روی ترس، نفرت، خوشحالی و عشق را در مواقعی که هیجانات سر به فلک کشیده اند و مخصوصا در کودکان که اصلا اموزش ندیدند به یک کار روتین تبدیل کنیم؟

 

به مثال زیر توجه کنید:

دخترتان با عصانیت از در خانه وارد میشود. لبهایش فشرده است، اخم هایش در هم است، قطره ای اشک از گوشه ی چشمش پیداست.

کاری که اکثر والدین انجام میدهد این است که بلافاصله میگویند: ترسیدی؟ چه اتفاقی افتاده که ناراحتت کرده؟ یا برعکس چی باعث شده خوشحال باشی؟

وظیفه ی مسلم کودک را که اسم گذاشتن روی احساس خودش است را انجام میدهد ولو غلط!

حالا با نشون دادن یک طرز برخورد دیگر ببینید والدین چه چیزی را از دست میدهند اگر مدام این کار را تکرار کنند:

وقتی دختر پنج، شش سالتان به طور مثال وارد خانه میشود بزارید بغلتان کند یا حتی روی مبل با فاصله از شما بنشیند. اگر حس کردید ترسیده است یا استرس دارد ابدا سعی نکنید ان حس استرس را دور کنید و بگویید “بهش فکر نکن هیچی ارزش ناراحتی تو رو ندارد.”

اگر کودک میتوانست این کار را کند اصلا پیش شما نمی امد! اصلا عصبانی یا مضطرب نمیشد!

پس صبر کنید. به احتمال زیاد کودک خودش هم نوع هیجانش را نمیداند که این بسیار عادی است. انسانها در ثانیه ده ها هیجان را با هم میتوانند حس کنند و بزرگسالان شاید بتوانند انها را تفکیک کنند و به ترتیب اهمیت بهشان توجه کنند اما کودکان اینطور نیستند!

والدین در این مواقع خوب است که وقتی در کنار کودک هستند بهش کمک کنند.

ازش بپرسند: “دخترم اتفاقی افتاده؟ دوست داری با ما در میونش بزاری؟ ممکنه این بتونه کمکت کنه حالت بهتر بشه.”

بعد از این تصاویر و اشکالی در ذهن کودک شکل میگیرد. هنوز هیجانی نیست پس والدین لطفا زود نتیجه گیری نکنید!

مثلا دختر پنج ساله مان میگوید: دوستم سارا. مهمونی تولدم.

چند کلمه ی ولو پراکنده و باز هم با کمک والدین با نوازش فرزندشان اگر میدانند این کار وضعیت را بدتر نمیکند و اوردن یک لیوان اب و … بگذارند اون تصاویر کل اتفاق را بسازد و کودک چند دقیقه بعد بیشتر و راحت تر صحبت خواهد.

مثلا دختر پنج ساله میگوید: وقتی سارا رو به تولدم دعوت کردم گفت میاد اما امروز تو مهدکودک بهم گفت عروسی داییش همون روزه و نمیتونه بیاد.

بعد والدین بپرسند: احساست نسبت بهش چیه؟

بدون سوگیری و لحن دلسوزانه یا عصبی یا متعجب!

بعد از ان کودک میگوید حس خیانت دارد، حس طرد شدن، عصبانیت، خشم، ناراحتی، تنهایی و هیجانات دیگر.

این یک ارتباط موثر است!
حال اگر از همان اول که دختر یا پسرتان وارد خانه شد میگفتید عصبانی هستی دخترم؟ و فرزندتان هم میگفت بله و وارد اتاقش میشد تمام این روابط و محتویات باارزش از بین میرفت. اینطور نیست؟

از طرف دیگر کودک یاد گرفته با اسم گذاشتن ان روز روی هیجانات و احساساتش به خاطر نیامدن سارا به تولد و در نتیجه ارام شدن، خوب است این کار را با همه ی اتفاقات زندگیش انجام دهد.

یاد میگیرد پیش همان پدر و مادری برود که دفعات اول توانستند در پیدا کردن این حس بهتر، بهش کمک کنند!

با اسم گذاشتن روی اتفاقات و افراد، کودکان هیجاناتشان را میشناسند در نتیجه ان رویداد یا اشخاص از حالت ناپیدا و ترسناک به حالت قابل دسترس و ارامش یافتگی تغییر می یابند.

 

 

 

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *