چرا گاهی باید رنج کشیدن را بپذیریم؟


معنا رنج چیست؟

وقتی انسان با وضعی نابسامان و غیر قابل اجتناب رو به رو می شود، و یا وقتی که با سرنوشتی تغییرناپذیر مواجه گردد، مانند ابتلا به یک بیماری لاعلاج مثل سرطان، این فرصت را به دست می آورد که به عالی ترین ارزش ها و معنای زندگی یعنی رنج کشیدن پی ببرد.

زیرا درد و رنج کشیدن بهترین جولانگاه ارزش وجود آدمی است. آنچه که اهمیت دارد، نگرش فرد نسبت به رنج است که این رنج را تحمل می کند.

 

 

اکنون برای روشن شدن مطلب، مثالی میزنم:

روزی پزشکی سالخورده که به افسردگی شدیدی گرفتار شده بود، برای درمان پیش روانپزشک آمد. این پزشک طاقت مرگ همسرش را که دو سال پیش رخ داده بود نداشت. زیرا بیش از اندازه او را دوست می داشت. حال رواپزشک چه کمکی میتوانست به او بکند. باید به او چه می گفت؟

دکتر به او گفت:”چه میشود اگر شما مرده بودید و زنتان زنده می ماند؟”

بیمار گفت:”وای که این دیگر خیلی بدتر میشد. بیچاره او چگونه میتوانست همه این درد و رنج ها را به تنهایی بپذیرد.”

دکتر در پاسخ گفت:”پس میبینید که به او هیچ رنجی نرسید و این شما هستید که رنجش را به تن خریدید و اکنون دارید آن را متحمل می شوید.”

بیمار سکوت کرد. فقط دست دکتر را به آرامی فشرد و از مطب بیرون رفت.

بنابراین، رنج وقتی که معنادار شد، معنایی چون فداکاری و گذشت، دیگر آزارنده نیست.

 

 

البته، ناگفته نماند آنچه که روانپزشک با بیمار کرد و گفت و گوی بین شان، درواقع درمان نبود.

زیرا، نخست اینکه افسردگی شدید وی از یک بیماری نبود و دیگر اینکه دکتر نمی توانست سرنوشت او را تغییر دهد و نمیتوانست که همسرش را به او باز گرداند.

اما دکتر در آن لحظه توانست که دیدگاه و برخورد او را نسبت به سرنوشت تغییر ناپذیر، تغییر دهد تا او معنایی برای رنجی که می کشد دریابد.

یکی از اصول مهم “لوگوتراپی” این است که توجه انسان ها را به این حقیقت جلب کنیم که انگیزه اصلی انسان درک لذت و گریز از درد نیست، بلکه معنی جویی در زندگی است که به زندگی معنای واقعی می بخشد.

 

چرا گاهی باید رنج کشیدن را بپذیریم؟

بدین ترتیب، انسان ها وقتی درد و رنجی را با معنی و هدفدار ببینند با جان پذیرای آن می شوند. نیازی به یادآوری نیست که رنج، به خودی خود معنایی ندارد، مگر آنکه ضرورتی داشته باشد.

مثلا نباید رنج سرطانی را پذیرفت و تحمل کرد که میتوان آن را درمان کرد. زیرا این کار نوعی خودآزاری است نه عملی قهرمانانه.

اما اگر دانش پزشکی نتوانست دردی را درمان کند و یا آنکه به بیمار آرامش ببخشد، باید کاری کند که وی بتواند معنای رنج بردن خود را درک کند و در تحمل آن استوار و پایدار باقی بماند و این کار، کار لوگوتراپی است که تلاش می کند تا در این راه به بیمار کمک رساند.

 

 

گاهی در زندگی وضعی به وجود می آید که انسان از انجام کاری محروم گشته یا آنکه نمی تواند کامیاب شده و از زندگی خود لذت ببرد. اما چیزی که اجتناب ناپذیر است، رنج است.

با قبول پذیرش شجاعانه رنج، زندگی تا واپسین لحظات عمر پر معنی خواهد بود. بنابراین، می توان پذیرفت که معنای زندگی امری مشروط نیست. زیرا معنای زندگی می تواند معنای بالقوه درد و رنج هم باشد.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *