نگاهی عرفانی روانشناسی به فیلم نگران نباش عزیزم


امروز قرار است نگاهی عرفانی روانشناسی به فیلم نگران نباش عزیزم با بازی های استثنایی هری استایلز (harry styles) و فلورانس (Florence Pugh) به کارگردانی اولویا والد (Olivia Wilde ) بیندازیم. فیلم ” نگران نباش عزیزم” یا همان don’t worry darling ساخته ی سال 2020 است و آنقدر پر حاشیه بود که با دیدن فیلم احتمالا برای هر یک از ما سوالات بنیادی درباره ی هستی و وجود و روحیه ی مریض افراد به وجود می آورد یا حداقل دوست داریم راجع به این مسائل که توی فیلم به طریقی کاملا هنرمندانه نمایش داده میشد اطلاعات بیشتری به دست آوریم.

حتی شاید مثل من این سوال را از خودتون پرسیده باشید که “ممکنه الان من هم در حال تماشای زندگی از یه عینک هوشمند باشم؟!”

دنیا واقعی

برای رسیدن به این سوال که دنیا و جهانِ هستی که داریم میبینیم واقعی هست یا نه، متاسفانه عارف و شاعر قرن 6، عطار، میگوید واقعی نیست!!

به این چهار بیت از پرده ی ششم سالک که عطار سروده توجه کنید:

عاقبت آن سالک اندر پرده ها ….. بود و میشد از یقین در پرده ها

تا ششم پرده رسید آنگاه او ….. بعد از آن چون شد دگر آگاه او

دید ناگه پرده سبز و لطیف ….. در پس پرده یکی پیر شریف

ایستاده در بر آن پرده او ….. دم بدم میکرد در خود پرده او

 

همانطور که میبینید عطار در آن دوران حتی از پرده ای سبز سخن گفته که قرن ها بعد توسط سینما هالیوود نمایان شد. در بررسی فیلم نگران نباش عزیزم هم به وضوح این مسئله نمایش داده شد که زندگی میتواند با یک تصمیم دانشمندی خبره و چند نفر دیگر تبدیل به نمایش تصنعی شود!!

عطار با دیدن پرده و کسی که پشت آن همه چیز را کنترل میکند به ما وعده داده این دنیا اگر تنها به ظاهر آن اکتفا کنیم تنها دروغیست که بقیه میخواهند آنرا ببینیم و به سمت هدفی مشخص برویم!

فیلم نگران نباش عزیزم با طراحی بسیار ظریف دنیاها را به یکدیگر وصل کرده، تاثیرات آن را گاه آشکار و گاه به خوبی پنهان کرده. در همینجایی که ما زندگی میکنیم و گمان میکنیم یا حداقل امیدواریم واقعی باشد نیز زمانی که کسی مثل عرفا حرف از آن سوی پرده و جهانی دیگر میزد انتقاد های شدید و در نهایت لیبل دیوانگی به او چسبانده میشود.

فیلم نگران نباش عزیزم به ما یک نگاه جدید و معتدل از تمام امکانات میدهد که در نهایت باعث شود بتوانیم دیدی روشن تر و دقیق تر به اتفاقات اطراف داشته باشیم همانطور که شیخ اشراق هم میگوید: وقتی هر چیزی دلیل داشته باشد و آن چیز، معلول علتی دیگر باشد، این سلسله ی علل و معلول یک جایی متوقف میشود، یک چیزی هست که نه علتی ست و نه معلولی.

پس ما باید ریشه ی اصلی کار و فعلی را پیدا کنیم، به دور از تفکرات و تصورات اضافی که اکثرا هم از اجتماع و تایید اجتماعی برمی آید.

به طور مثال اگر مردی باعث کشته شدن همسرش شود، علت آن به وجود آمدن خشم است، علتِ داشتن خشم احساس ناامنی در جهان است، احساس ناایمنی در ابتدا به علت تولد او بوده… و چه کسی باعث تولد او شده؟ اینجا یک شروعی هست که باعث سایر اتفاقات میشود.

فروید به همین دلیل میگوید زندگی از ابتدا همراه با سختی، تعارضات و ناکامی ها خواهد بود همه ی افراد باید روان درمانی شوند. شاید این دیدگاه کمی اغراق آمیز باشد اما کی بدش می آید ساعتی از هفته ی شلوغ و در هم را در یک اتاق امن به صحبت و همنشینی و فکر کردن راجع به زندگی راحت تر و هوشمند تر بگذراند؟!

طبق گفته ی شیخ اشراق یا سهروردی، این مبدا همان چیزی ست که باعث حرکت تمام علت و معلول ها میشود. یعنی همه ی آنها را کنترل و باعث شروع اتفاق افتادن میشود.

شاید این جبر تا جایی پیش برود که مثل آلیس چمبرز بفهمیم، کمی دقیق تر نگاه کنیم و کنجکاوی بیشتری خرج دهیم طوری که واقعا دنبال چیزی فراتر باشیم.

و مطمئنا باگ ها و نقاط ضعفی وجود خواهد داشت اگر واقعا در یک پرده ی غیر واقعی باشیم 🙂 دست کم میتوانیم با دیدن فیلم نگران نباش عزیزم بفهمیم مهم نیست دیگران ما را به سمتی سوق میدهند گاهی حس ششم یا هر چه اسمش هست به ما برای فهمیدن و فراشناخت کمک میکند.

شخصیت های روانشناسی در فیلم نگران نباش عزیزم

حالا برسیم به کارکتر های فوق العاده ای که اولیا والد در  فیلم don’t worry darling ساخته!!

چک چمبرز / هری استایلز

اولین نفری که احتمالا شما هم شیفته ی بازی او شدید هری استایلز بود. او با بازی در نقش جک چمبرز یک جوان بی پول با عشقی که فکر میکرد در آستانه ی نابودی ست تصمیم میگیرد یکی از همان پرده سبز های عطار را بگیرد و خودش و همسرش را درون آن ببرد.

با یک نگاه میشود جک را یک آدم بی اعتماد به نفس و عزت نفس پایین دید چرا که به کارهایی که بلد بود انجام بدهد یا به عشق واقعی که داشت، ای حتی آدمهایی که در زندگیش بودند باور نداشت چون در ابندا به خودش باوری نداشت!

اما اگر کمی دقیق تر این کارکتر را بررسی کنیم میبینیم اتفاقا در آن دنیای عالیِ همه چیز تمام همه ی این ویژگی های عزت نفس را داشت اتفاقا خیلی خوب هم از پس دروغ هایش بر می آمد پس به نظر میرسد او یکی از تیپ های شخصیت ناسالم بود.

در پست های اخیر راجع به تیپ های شخصیت ناسالم صحبت شده اما به طور کل این افراد چه در گذشته، طبق نظریه فروید دو سال اول، و چه در نوجوانی نتوانستند هیچ گاه ترک شدن را حتی اگر برای چند دقیقه یا چند روز باشد بپذیرند.

بعد از دوران نوجوانی با داشتن این عقده در عرصه های بیشتری از زندگی نگران از دست دادن هستند. از دست رفتن معشوقمان با کار یا خیانت؛ اخراج شدن یا موفق نبودن در شغل به همین دلیل و …

همانطور که جک کاملا منفعلانه به رویداد های زندگیش برخورد میکرد و تنها نگران دور شدن معشوقش بود تا اینکه آنها را به دنیای غیر واقعی برد.

آلیس / فلورانس

شخصیت جذاب بعدی فلورانس، همان آلیس است. من نتوانستم برای این کارکتر موضوع فلسفی یا روانشناسی پیدا کنم تنها پرسشگری و علاقه ی پاکی که داشت مورد توجه واقع میشد.

شاید همان اصل روانشناسی مثبت گرایی بود که میگوید: زندگی برای بهزیستی به ما کمک میکند تا همه چیز را به سمت زندگی بهتر و سالم تر ببریم.

فرنک

کارکتر بعدی در فیلم نگران نباش عزیزم، فرنک بود همان کسی که تمام این سازمان پرده را با هوش خاص و ایده های جدید خود درست کرده بود.

فرنک در واقع مشکلی اساسی با جامعه ی واقعی داشت. با حقیقت!!

چرا که پذیرش اینکه حقیقت ماهیتی ست سیاه در کنار سفید و طیفی طوسی دارد میتواند واقعا سخت باشد.

پس او فرار کرد و جهانی مطابق آنچه میخواست ساخت و چند اسباب بازی ضعیف بشری مثل جک به آن اضافه کرد تا شاید حوصله ش سر نرود یا حس نکند تنهاست و تنها خودش این ضعف را دارد.

تمایل فرنک به دو چیز کاملا مشهود بود که بنیادی روانپریشی داشت؛ اولی تمایل به تایید و تنها نبودن در عقایدش و دومی حس نیاز به منجی بودن.

یکی از این اختلالات که از این ویژگی برمیاید اختلال شخصیت اسکیزوتاپیال است.

دین در فیلم نگران نباش عزیزم

من با دیدن این تصویر بسیار یاد کشیش ها یا افراد مذهبی افتادم که بالای سکویی می ایستند و مردم را به زندگی بهتر دعوت میکنند. عموما در اختلال شخصیت اسکیزوتایپال افراد به دنیا نجات بشر و گرد آوری آنها به سمت ایده ی خود هستند!

به همین دلیل در دیدگاه فروید راجع به دین گفته میشود او دین داری را فرار از واقعیت دانسته و باور داشته زمانی که ایگو و شخصیت کنونی و هشیار فرد رشد کافی داشته باشد جایگاه دین از بین میرود.

و اگر بخواهیم از بانی، شلی و بقیه ی کارکتر های جزئی تر رد بشویم واقعا بی انصافی هست چرا که من به خودی خود حس میکنم نقش آنها بیشترین تاثیر را در فیلم داشت.

تاثیر عمیقِ اجتماع!!!

این تاثیر که مردم همگی چه میکنند، بر چه باور دارند و چه چیزی را از جامعه رد میکنند و بیرون میاندازند شاید نقطه ی اغاز ترسیدن و عقب کشیدن خیلی از ماها باشد.

در روانشناسی یک اصلی به نام ساعت اجتماعی وجود دارد.

در ساعت اجتماعی که به قول استاد روانکاو ما، فضول اجتماعی است گفته میشود: با توجه به زمان چه کاری باید انجام بدهی. مثلا حالا که دانشگاهت تموم شد کی ازدواج میکنی؟ حالا که ازدواج کردی بچه باید بیاری! یدونه بچه کافیه؟ شغلت چیه با اینکه سی سالته و …

این تاثیر اجتماع به اینکه افراد در هر دهه از زندگی به چه چیزهایی باید برسند اشاره دارد اما گاه از این هم عمیق تر پیش میرود و ما را مجبور میکند چه چیز را باور داشته باشیم چه چیزی را نفی کنیم و بد بدانیم.

مثلا دین و خدا را نفی کردن شبیه بدترین دشنام است در حالی که اعدام مردان و زنانی که به همجنس خود علاقه دارند کاری شرع و قانونی ست!!

 

 

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *