نقد کتاب نیمه تاریک وجود

نقد نیمه تاریک وجود

“نیمه تاریک وجود”، نوشته ی دبی فورد میگوید:

سعی کردم به جای اشخاصی باشم که از آنها متنفر بودم. در نهایت فهمیدم هر کدام از آنها میتوانست من باشم و هر کدام از آنها جای من را بگیرند. بعد از آن انرژی تنفر و هراس من صرف ساختن خودم شد.

 

نقد کتاب نیمه تاریک وجود

این کتابِ روانشناسی، راجع به نیمه ی  قسمت زشتی از خودمان که از آن هراس داریم و میگریزیم صحبت میکند.

کتاب نیمه تاریک وجود دلیل حبس در تاریکی بسیاری از ویژگی های خودمان را اینطور استدلال میکند:

  1. انسان با بزرگ شدن در اجتماع یک سری کار خوب و کار بد توصیف میکند.
  2. سعی میکند به خاطر رتبه ی اجتماعی یا طرد نشدن دست به انکار این بخشی که خوب نیست بزند.
  3. اما هر قسمتی از وجودمان پر از شگفتی است که با پنهان کردن یا ابراز تنفر از آنها فقط ابعاد مثبت و توانای های خارق العاده که وجود دارد را نادیده میگیریم.

در این کتاب دبی فورد با مثال هاي به جا از مراجعينش و تمرین های فوق العاده عالي ما را وارد یک دنیای عمیق و ساده با خودمان میکند.

نیمه تاریک وجود نه تنها روانمان بلكه احساسات عمیق و قلبی مان را نیز درگیر میکند.

کتاب روانشناسی به شما کمک میکند تا:

  • همه ی خودتان را ببینید
  • از نارضایتی زندگی خلاص شوید
  • دلیل پذیرفتن و رشد خود باشید
  •  در نهایت با صلح شکوفا شوید

نیمه تاریک وجود چه کمکی میکند

کتاب روانشناسی نیمه تاریک وجود چه کمکی میکند

هر کسی تنها چند صفحه ی آغازین این کتاب را بخواند متوجه میشود:

رسالت در دگرگون ساختن است.

دکتر دبی فورد به شما  کمک میکند تا راه این دگرگونی را متوجه شده و با توجه به شخصیت خودتان آن را محقق کنید.

1.وجودتان را کشف کنید

  1. با دیدن ابعاد پنهان شده ای که ذهن، آنها را زشت و بد تفسیر کرده خود را مدام محدود میکنید.
  2. اما کتاب نیمه تاریک وجود میگویید این نیمه برعکس تصور و اصرارمان پر از زشتی و درد و ترس نیست.
  3. چه بسا کنار آمدن، شناختن و گسترش آن، باعث میشود به بالاترین حد خودتان برسید.

2. نیروهای وجودتان را مهار نکنید

دبی فورد همانطور که از تعاریف و فلسفه ی یونگ استفاده میکند:

 نیمه ی مهار شده یا نیمه ی تاریک وجود، اتفاقا اصلا هم تاریک نیست!!

با توضیحات و مثال هایی اثبات میکند:

  • نیمه ی محبوس شده ی ما توانایی ها و استعداد های پنهان شده ی ماست
  • با پیدا کردن و دوست شدن با قسمت فراموش شده زندگی در صلح با دیگران خواهد بود.
  • درک رفتار دیگران و آسیب ندیدن از انتقادات درونی

برخلاف تصور بسیاری، پیدا کردن نور در جایی نورانی امکان پذیر نیست؛ تاریکی نیازمند از بین رفتن است و این کار با نور امکان پذیر میشود.

نیمه تاریک وجود چه میگوید

کتاب نیمه تاریک وجود چه میگوید

یکی از مثال هایی که در کتاب برای درک کردن فوق العاده ی نیمه ی تاریک وجودمان آمده:

مراجع خانم دبی فورد در یکی از گروه درمانی ها، مردی پرخاشگر و به شدت عصبانی بود.

خودش میگفت در دوران مدرسه قلدری میکرده و همیشه شرایط سختی با بقیه داشته.

حتی وقتی شهرش را عوض کرده همیشه با این چالش روبه رو بوده اما با روش ها و خواندن این کتاب فهمیده به دلیل نیاز به ریاست همه ی این رفتارهای متضاد را داشته.

او همیشه در گوشه ای از ذهنش میخواسته رهبر کسی یا جایی باشد.

مثلا تیمی را هدایت کند ولی هیچ وقت زمان مناسبی برای آن نبوده پس با قلدری آن را نشان میداده که در نهایت یک بعد منفی از توانایی‌ش بوده.

اما وقتی بر حسب اتفاق توانست در چند کار تیمی بخش های مختلف را مدیریت کند دیدند خیلی هم خوب از پسش بر می‌آید.

شکوفایی حقیقی متفاوت بوده اما وقتی این را به کج راه قلدری و اذیت و ازار کشانده تبدیل به یک بخشی از نیمه ی تاریکش شده.

در این کتاب فوق العاده ی روانشناسی

  1. یک اتحاد بین ذهن ناهشیار و هشیار درک میشود
  2. همبستگی و قبول تمام ابعاد در سرمان اتفاق می افتد
  3. عدم صرف انرژی روانی برای مخفی نگه داشتن خودمان و به جای آن، بودن و پرورش در زمان حال را محقق میسازد

قبل و بعد از خواندن نیمه تاریک وجود

برای بررسی و نقد کتاب نیمه تاریک وجود بهتر است تیکه هایی از آن را برایتان شرح دهیم.

حرف های بعید نخواهیم زد ولی با خواندن بیست یا سی صفحه از این کتاب شما از این مسائل را درک میکنید:

  • درک انسان های روی زمین و محدود نکردن خود.
  • شما را به یک ذهن آرام میرساند که پذیرای آموختن هست.
  • ذهنی که دیگر پر از هراس و ترس از فهمیدن و شناختن نیست.
  • ذهن میداند چه طور بگردد و کیستی اش را پیدا کند.

کتاب نیمه تاریک وجود از دبی فورد ما را به طرز زیبا و دوستانه ای به یک مهمانی چای در تالار باغ ذهنمان دعوت میکند!!

قسمت هایی از نیمه تاریک وجود

 

قسمت هایی از کتاب نیمه تاریک وجود

  1. “استقبال از جنبه ای از وجودتان یعنی دوست داشتن آن.
    کافی نیست بگوییم: من سلطه جو هستم.
    ما باید ببینیم که این کنترل چه هدیه ای برای ما خواهد داشت.
    فکر میکنیم برای الهی بودن باید انسان کاملی باشیم اما الهی بودن یعنی کمال و کمال یعنی ترکیبی از هر چیزی: مثبت و منفی، خوب یا بد، قدیس یا شیطان.”
  2. “انقدر مشغول سرکوب کردن خودم بودم که هیچ فرصتی به دیگران نمیدادم تا عیوب و نقص هایشان را بروز دهند.
    دیگر تحمل نداشتم و راجع به همه چیز قضاوت میکردم.
    هیچ کس به قدر کافی خوب نبود و دنیا جای وحشتناکی بود.
    همه ی آدمها بد بودند.
    تنها بعد از خواندن این کتاب دانستم که همه چیز از من و درون من شروع میشود پس تغییر دیدگاهم را آغاز کردم.”
  3. ” کاخی باشکوه را در ذهنتان تصور کنید.
    هنگامی که کودک هستید تمام اتاق های آن را از اتاق زیر شیروانی گرفته تا پذیرایی ها و دستشویی ها و اشپزخانه را دوست داشتید.
    برای پیدا کردن و استفاده آنها هیجان زده میشدید.
    ولی یک روز مهمانی به کاخ شما می‌آید میگوید دختر خوب یا پسر خوب همچین اتاقی ندارد. فلان کار را نمیکند و فلان حرف را نمیزند.
    پس ما هم در اتاق را برای همیشه میبندیم.
    بعدا آدمهای بیشتری وارد کاخ میشوند و خوب و بد های بیشتر و جاهای ممنوعه بیشتری وضع میشود.
    دیگر هیچ نور و خوشحالی در کاخ ما نیست تنها یک اتاق کوچک مانده..”

4 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *