نظریه یونگ درمورد رنج چیست؟

نظریه یونگ درمورد رنج چیست؟

یکی از نظریه های یونگ درمورد رنج این است: “رنج نباید تو را غمگین کند. این همان‌ جایی است که اغلب مردم اشتباه می‌کنند. رنج قرار است تو را هوشیارتر کند به اینکه زندگی‌ات نیاز به تغییر دارد. چون انسان‌ها زمانی هوشیارتر می‌شوند که زخمی شوند.”

 

رنج چیست و چه سودی برای انسان دارد؟

در تاریخ شخصی ما، لحظاتی از دگرگونی عمیق وجود دارد که هسته اصلی وجود ما را شکل می دهد. در اعماق این لحظات، بذرهای بیداری نهفته است، کاتالیزورهایی که ما را به سوی وضعیتی بالاتر از آگاهی سوق می دهند. کارل یونگ، روان‌پزشک و روانکاو مشهور سوئیسی، زمانی گفت: “هیچ‌چیز بدون رنج به هوش نمی‌آید.” این کلمات حقیقتی اساسی در مورد سفر انسان را در بر می گیرد و رابطه پیچیده بین رنج و خودشناسی را آشکار می کند.

همانطور که در مسیرهای خودشناسی خود قدم می گذاریم، با تجربیات بی پایانی مواجه می شویم، چه شادی آور و چه غم انگیز. اما از طریق بوته درد و رنج است که ما واقعاً شروع به کشف اسرار دنیای درونی خود می کنیم. رنج این قدرت را دارد که توهماتی را که برایمان عزیز می‌دانیم از بین ببرد و نقابی را که برای پنهان کردن آسیب‌پذیری‌هایمان می‌زنیم از بین ببرد.

با این حال، در دل رنج دعوتی پنهان نهفته است که نشانه آن است که رنج میتواند دارای سود نیز باشد. دعوتی برای کاوش در اعماق روان خود، برای کاوش در فرورفتگی های ناخودآگاهمان. یونگ درک کرد که رنج به عنوان دروازه ای به روح عمل می کند، کانالی که از طریق آن می توانیم به خرد عمیق مدفون در درون خود دسترسی پیدا کنیم. از طریق ادغام دردهایمان است که قوی تر، عاقل تر و خودآگاه تر ظاهر می شویم.

چند لحظه وقت بگذارید و برخی از تجربیاتی که در طول زندگی شما را قوی‌تر کرده‌اند را به خاطر بیاورید. از خود بپرسید اینها چگونه به من شکل دادند؟ چه درس هایی یاد گرفتم؟ در حال حاضر چگونه از این دانش در زندگی خود استفاده می کنم؟

از نظر یونگ، چگونه میتوان رنج را درمان کرد؟

از نظر یونگ، چگونه میتوان رنج را درمان کرد؟

یونگ عمیقاً به کاوش در روان انسان پرداخت و بینش عمیقی را در مورد فرآیند کشف خود واقعی شخص ارائه داد. هسته اصلی فلسفه یونگ مفهوم تشخص بود، سفری دگرگون کننده به سوی خودسازی و تمامیت که با خودشناسی میتوان رنج را درمان کرد.

فردی را در نظر بگیرید که از دست دادن عزیزی را تجربه می کند. در اعماق اندوه، با غیبت عمیق، درد شدید حسرت دست و پنجه نرم می کند. اما وقتی از هزارتوی غم عبور می کنند، شروع به کشف پیوند عمیق زندگی و مرگ می کنند. آنها ناپایداری وجود و ارزشمند بودن هر لحظه زودگذر را تشخیص می دهند. از طریق دردهای خود، آنها به درک جدیدی از زندگی بیدار می شوند، درکی که از مرزهای روزمره فراتر می رود.

یونگ همچنین بر اهمیت در آغوش گرفتن ناخودآگاه که اغلب به عنوان سایه از آن یاد می شود، که جنبه هایی از خودمان را در بر می گیرد که ممکن است برای ما ناراحت کننده یا غیرقابل قبول بدانیم، تأکید کرد. با کاوش و ادغام این بخش‌های پنهان در زندگی‌مان، افراد می‌توانند به حالتی از یکپارچگی و پذیرش خود دست یابند و به این شکل رنج میتواند درمان شود.

توجه به این نکته مهم است که رنج به تنهایی رشد خود را تضمین نمی کند. این تمایل ما برای درگیر شدن با رنج و کاوش در اعماق آن با قلب های باز و ذهن های کنجکاو است که منجر به دگرگونی می شود. ما باید مایل باشیم که با سایه های درون خود روبرو شویم، تا در زمین خائنانه روان خود حرکت کنیم. از طریق این سفر دشوار است که ما یک ارتباط عمیق با خود واقعی خود ایجاد می کنیم.

 

تاثیر نظریه های فروید و آدلر درمورد رنج

یونگ از نظریه های فروید و آدلر که قبلاً توسعه یافته و رقیب روان رنجوری بودند شروع کرد تا بتواند رنج را تعریف و یا شاید درمان کند. هر دو ادعای کاربرد جهانی داشتند و دیگری را رد کردند. از نظر فروید،رنج در معنای گسترده خود، تجربه‌ای از نارضایتی، ناخوشایندی و بیزاری است که در اثر مواجهه با آسیب یا تهدید در افراد شکل می‌گیرد؛ همان عنصر اساسی که بعد منفی پدیده‌های احساسی را به وجود می‌آورد و نقطه مقابل «لذت» است. اما آدلر رنج را فردی و درونی میدانست.

یونگ هر دو نظریه را ارزشمند اما از نظر دامنه محدود می دانست. به این ترتیب، او از آنها در زمان های مناسب استفاده کرد. تلاش او برای تطبیق درک خود از هر نظریه، یونگ را وادار کرد تا انواع روانشناختی را بررسی و در نظریه خود بگنجاند. یونگ نظریه «اروس» فروید را برونگرا و نظریه «قدرت» آدلر را درونگرا می دانست.

 

نظریه یونگ درمورد رنج چیست؟

نظریه های یونگ درمورد رنج، مبتنی بر فرضیه یک روان خودتنظیمی است که از تنش‌های بین نگرش‌های مخالف خود و ناخودآگاه تشکیل شده است که به آن روان رنجوری میگوییم. روان رنجوری یک تنش قابل حل نشده بین این نگرش های متضاد است. هر رنجی منحصر به فرد است بنابراین هیچ روش درمانی را نمی توان خودسرانه اعمال کرد. با این وجود، مجموعه ای از موارد وجود دارد که یونگ به ویژه به آنها پرداخته است که در ادامه درباره اشان صحبت میکنیم.

 

1.ارتباط با رویا و تخیل:

اگرچه فرد به اندازه کافی با زندگی روزمره تطبیق داده شده است، اما احساس رضایت بخشی از معنا و هدف را، از دست داده است و هیچ باور مذهبی زنده ای ندارد که به آن متوسل شود. به نظر می رسد هیچ راه آشکاری برای درست کردن مسائل وجود ندارد. در این موارد، یکی از نظریه های یونگ درمورد رنج، ارتباط های نمادینی مداوم از ناخودآگاه در قالب رویاها و تخیلات است.

حل تنش ایجاد کننده این نوع روان رنجوری مستلزم مطالعه دقیق سازنده خیالات است. جدیتی که فرد (ایگو) باید جنبه‌های اسطوره‌ای خیال‌پردازی‌ها را در نظر بگیرد، می‌تواند با توجهی که مؤمنان فداکار نسبت به دین خود دارند مقایسه شود. این صرفاً یک تمرین فکری نیست،

بلکه مستلزم تعهد کل فرد و درک این موضوع است که ناخودآگاه با نیروهای روحی حیات بخش ارتباط دارند.

هنگامی که این فرآیند کار می کند، این نوع رنج ممکن است هدیه ای هدایت کننده زندگی از جانب ناخودآگاه در نظر گرفته شود، حتی اگر سفر شخصی که به اجبار بر فرد تحمیل می شود گاهی اوقات چندین دهه طول می کشد.

 

2.نگرش ناخودآگاه:

یکی دیگر از نظریه های یونگ درمورد رنج، مبتنی بر روانی است که متشکل از تنش های بین نگرش های مختلف متضاد در یک پویایی خودتنظیمی است. ایگو به عنوان مرکز آگاهی، نمایانگر نگرش ادغام آگاهی است. نگرش ایگو در تنش با نگرش مکمل و متعادل کننده در ناخودآگاه است.

در شرایط مناسب، نگرش ناخودآگاه می تواند مستقیماً با نگرش خود مخالفت کند و انواع رنج ها را ایجاد کند. این موقعیت‌ها زمانی به وجود می‌آیند که نگرش آگاهانه قادر به تشخیص و ادغام مؤثر موضوعات مهم برای نگرش ناخودآگاه نباشد. در واقع نگرش ناخودآگاه، جبران کننده آگاهی است.

 

3.تصاویر اساطیری جمعی:

یونگ بین ناخودآگاه شخصی و ناخودآگاه جمعی تمایز قائل شد. یونگ برای یافتن جهت درمانی مثبت برای از بین بردن رنج، تا جایی که می‌توانست بی‌طرفانه، تصاویر رویایی ایجاد شده توسط ناخودآگاه جمعی را به‌جای تقلیل آن‌ها به نشانه‌های شخصی، به شیوه‌ای سازنده شناسایی و تفسیر کرد. از آنجایی که مضامین جمعی برای همه بشریت مشترک است، همتای خود را در نقش های اساطیری می‌یابند.

 

برخی از سخنان یونگ درمورد رنج

“تحمل رنجی که درک نمی شود، سخت است، در حالی که از سوی دیگر، اغلب حیرت آور است که ببینیم وقتی یک فرد می تواند چرایی و دلیل آن را بفهمد، چقدر می تواند تحمل کند.”

 

“مقدار مشخصی از رنج و ناراحتی سهم ماست و هیچ کس نمی تواند از تمام مراحل تاریک زندگی فرار کند.”

 

“مرده را نباید به زندگان وصل کرد، وگرنه هر دو از حوزه‌ی خاص خود بیگانه می‌شوند و در رنج می‌افتند.”

 

“پشت یک روان رنجوری اغلب تمام رنج های طبیعی و ضروری که بیمار تمایلی به تحمل آن نداشته است پنهان است. این را به وضوح می‌توانیم از دردهای هیستریک، که بیمار میخواست از رنج روانی اجتناب کند، ببینیم.”

 

“رنج سریع ترین اسبی است که شما را به کمال می رساند.”

 

“عشق بخشی از رنج سنگین بشر است.”

 

“وقتی از کمبود انرژی روانی رنج می بریم، می گوییم افسردگی یا بازداری داریم، بدون اینکه متوجه شویم بخشی از سلسله مراتب ذهنی ما یک سلسله مراتب خارج از کنترل ماست، که در واقع روح خود را از دست داده ایم.”

 

“به عبارت دیگر، آگاه شدن از خود، رنج الهی است.”

 

“انسان نباید از ناراحتی دوری کند. انسان باید رنج را بپذیرد.”

 

“اشک و اندوه و ناامیدی تلخ است، اما خرد مایه آرامش همه رنج های روحی است.”

 

“این خطا است، انسان نباید به دنبال خوشبختی باشد. سعادتی که انسان به دنبال آن است، خوشبختی غصبی است. شادی ارگانیک، سعادتی که از مرکز زمین می آید، که به تنهایی ثمربخش است و به سادگی می آید. گاهی از عمیق ترین رنج ها  خوشبختی موج می زند.”

 

 

5 راه خوشبختی از نظر یونگ

یونگ فراتر از کارهای آکادمیک مهم خود، فلسفه ای را نیز توسعه داد که بر تحقق، هدف و جستجوی خوشبختی متمرکز بود. هسته تفکر یونگ این باور بود که شادی از پرورش خودآگاهی، ادغام جنبه‌های مختلف شخصیت و همسو کردن زندگی بیرونی با حقیقت درونی ناشی می‌شود. از نظر یونگ، راه رسیدن به خوشبختی در مورد لذت های گذرا نیست، بلکه بیشتر در مورد کشف معنایی ریشه دار است.

یونگ بر اساس تحقیقات گسترده خود در مورد روان انسان، پنج راه کلیدی را شناسایی کرد که به افراد اجازه می دهد زندگی شاد، سالم و متعادلی داشته باشند. او پیشنهاد کرد که این ستون‌ها در صورت ادغام کلی‌نگر، پایه و اساس رفاه پایدار را فراهم کنند. هنگامی که به طور کل نگر ترکیب شوند، یونگ استدلال کرد که این ستون ها چارچوبی برای شادی پایدار فراهم می کنند زیرا آنها خودآگاهی را از طریق کار درونی و بیرونی پرورش می دهند. کسانی که با نارضایتی دست و پنجه نرم می کنند، می توانند عدم تعادل را تا شکست در یک یا چند مورد از این حوزه ها دنبال کنند.

 

1.سلامت جسمی و روانی خوب

یونگ بر اهمیت سلامت جسمی و روانی به عنوان زمینه‌ای برای زندگی شاد تأکید کرد. بدون سلامت ذهن و بدن، یونگ معتقد بود که کیفیت زندگی همیشه کاهش می یابد.

 

2.روابط شخصی و صمیمی خوب

از نظر یونگ، انسان ها موجوداتی اجتماعی هستند که نیاز ذاتی به ارتباط دارند. مردم با پرورش درک و همدلی با دیگران، به بازتاب‌های خارجی حیاتی خود دست می‌زنند. این نه تنها صمیمیت بلکه رشد فردی را نیز تقویت می کند.

 

3.درک زیبایی در هنر و طبیعت

یونگ حساسیت به زیبایی در هنر و طبیعت را غذای روح و کاتالیزوری برای الهام می دانست. قدردانی شدید از زیبایی‌شناسی، چاه‌های درونی معنا را پر می‌کند، به نشاط می‌افزاید، و افراد را به منابع خلاقیت فراتر از من متصل می‌کند.

 

4.استانداردهای معقول زندگی و کار رضایت بخش

یونگ در حالی که درباره خطرات مادی گرایی هشدار می داد، نیاز اساسی به ثبات و امنیت معقول را تشخیص داد. بدون منابع کافی برای زندگی، خطر استرس افزایش می یابد. او همچنین کار را یکی از «لذت‌های ضروری زندگی» برای ساختاردهی زمان و ارائه حس هدف نامید.

 

5.دیدگاه فلسفی یا دینی

یونگ توسعه مجموعه ای از باورهای شخصی را که دیدگاهی در مورد هستی ارائه می دهد و زندگی را با معنا آغشته می کند، ارزشمند می دانست. چه اعتقاد دینی و چه فلسفی، او احساس می کرد که یک جهان بینی انعکاسی اجازه می دهد تا از مشکلات روزمره عبور کند و به چیزی مهمتر از خود ارتباط برقرار کند.

 

کتاب سرخ اثر کارل یونگ

کتاب سرخ اثر کارل یونگ

بسیاری موافقند که کتاب سرخ شاید منحصر به فردترین کتابی است که تا کنون نوشته شده است. خواندن کتاب سرخ یک تجربه کاملاً شدید است و برخی از بخش‌ها آنقدر قدرتمند هستند که ممکن است به معنای واقعی کلمه شما را غافلگیر کنند.

 پس زمینه کتاب سرخ به تنهایی یک داستان منحصر به فرد است. با وجود اینکه کتاب سرخ اکنون یکی از مهم‌ترین آثار کارل یونگ به حساب می‌آید، تا سال 2009 در دسترس عموم قرار نگرفت. علاوه بر این ، توسط چند منتقد استدلال شده است که کارل یونگ در زمان نوشتن کتاب قرمز دچار روان پریشی شده است.

در کتاب سرخ کارل یونگ در حال رفتن به یک ماجراجویی منحصر به فرد است. او به کشور دیگری سفر نمی کند یا قصد ندارد از کوهی بالا برود، در عوض او در روح خود به ماجراجویی می پردازد. او با ناخودآگاه خود روبرو می شود و با بینش هایی که می یابد زندگی خود را ویران و بازسازی می کند. استدلال می شود که او در حین کاوش در اعماق ناخودآگاه خود به بینش هایی دست یافت که بعدها مهمترین ستون کار او خواهند بود.

 

 

منابع

CARLJUNGDEPTHPSYCHOLOGYSITE

MEDIUM

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *