نگاهی کامل به تاریخچه فلسفه

تاریخچه فلسفه

 وقتی دین نتواند به سؤالات مردم پاسخ کامل دهد یا نیازهای آنان را برطرف کند، مردم به فلسفه روی می آورند.

تاریخچه ی فلسفه

دین برای پاسخ مردم به جایگاه خودشان در جهان، بین آدمیان، معنای خدا و شناخت عمیق خود وجود دارد. دین همچنین ادعا میکند نیروهای ماوراطبیعی برای محافظت از انسان با دستیابی به فضایل دینی به وجود خواهد آمد.

اما فلسفه زمانی‌ست که باید پاسخ دقیق ترین به سوالات بنیادی آدمی داده شود.

تاریخچه ی فلسفه نیز از پاسخ به همین سوالات پایه ای که اساس وجود انسان و جهان را دربرمیگرفت، شکل گرفت.

4000 قبل از میلاد مسیح، پیش از وجود هرگونه دین و مذهبی که امروز شناخته شده، از اسلام گرفته تا زرتشت و مسیحیت، مردم بر دیواره ها آثاری از خدایان و فرشتگان و پاسخی به سوالات بشر داده اند، که فلسفه نام دارد.

فلسفه به زبان ساده

فلسفه به زبان ساده

فلسفه به معنای ساده یعنی فکر کردن راجع به بنیادی ترین سوالات. اگر بخواهیم بگوییم فلسفه یعنی چه یعنی طریقه ی صحیح فکر کردن برای آدمیان و رسیدن به رتبه ای بالاتر از نظر شناخت و وجودیت.

  • خدا کیست؟
  • هدف از آفرینش انسان چیست؟
  • چگونه میتوان آگاهی کسب کرد؟
  • سازو کار جهان به چه صورت است و ما در آن چه نقشی داریم؟

فلسفه به معنای ساده پاسخ دادن به این سوالات بنیادی و مهم است که برای هر یک از ما حداقل در برهه ای از زندگی به وجود آمده است.

پس هدف فلسفه رساندن انسان به ارامش روانی و معنوی می‌باشد. چرا که اندیشیدن و فهمید دو بخش اساسی در فطرت آدمی بوده که همیشه برای انسان ها لذت بخش و شواهد آن بیش از 5000 قبل از میلاد از نقاشی ها و سنگ نوشته ها قابل اثبات است.

معنی فلسفه

فلسفه از ریشه ی یونانی کلمه ی فیلوسوفیا ساخته شده. بخش اول یعنی فیلو، به معنای دوستداری و سوفیا به معنای دانایی است. پس دوستداری دانایی یا دوست دار دانایی معنای لغوی فلسفه می‌باشد.

در یونان مردمی که خود را فیلسوف می‌نامیدند به حل تعارضات و پاسخ به سوالات اساسی میپرداختند. آنها سخن‌وران ایده آلی بودند که البته برخی از آنها دچار مغلطه شدند. اما در کل فیلسوف و معنی فلسفه یعنی آنهایی که خود را وقف دانش و پاسخ به سوالات درباره ی جهان و انسان می‌کنند.

تاریخچه ی مکانی فلسفه دقیقا مشخص نیست که از کجا آغاز شده اما آنچه مسلم است این است که هر کجای تاریخ که مردم از خود سوال کردند:

زندگی به چه معناست؟

هدف خلقت و آفرینش چه بوده؟

مسیر زندگی و دانش حقیقی در این راه چیست؟

تاریخ فلسفه و شروع آن رقم خورده.

فلسفه از کی وجود داشته

فلسفه از کی وجود داشته

از جمله آثاری که به اثبات تاریخچه ی فلسفه کمک میکند:

  1. تصاویری از خدایان و زندگی بعد از مرگ در مصر، 4000 قبل از میلاد مسیح.
  2. روایت فلسفی حماسه گیلگمش بین النهرین، 2150 سال قبل از میلاد.
  3. توسعه دین زرتشت در ایران، 1500 سال قبل از میلاد.
  4. ورود رواقی گری به روم، 155 سال قبل از میلاد ( رواقی گری یعنی تفکر شخصی انسان به درک و شیوه نگاه به عناصر طبیعی).

نقش تاریخ در فلسفه

ما با تاریخ میتوانیم اطلاعاتی از حیات جوامع، درک نیروها و انتخاب ها در گذشته، چگونگی تولید افکار و مسیر باور ها، کنش های فردی و ساختار ها اجتماعی شواهدی به دست بیاوریم که برای زمان حال و آینده بسیار بسیار تاثیر گذار خواهد بود. به قول یونگ:

بیشتر ناخودآگاه بشری در کهن الگو هایی میگذرد که انسان نسبت به آن شناختی ندارد.

پس جای تعجب نیست که بخش عظیمی از فلسفه به تاریخ فلسفه برمیگردد.

به این معنا که بشریت در روند زندگی خود چه پیشرفت هایی کرده، طعم چه سقوط هایی را چشیده و چه طور به منطق و تفکر امروزی رسیده.

یکی از مهم ترین مبانی که در تاریخچه فلسفه و دانش به دست آمد: روح اخلافی، آشتی مداری و عدالتی میباشد که مردم در طول تاریخ  از خود نشان داده اند. تعهداتی برای صداقت، عینیت و پایداری.

همانطور که میدانیم بسیاری از کتابخانه ها برخلاف میخانه ها یا تفریحگاه ها اولین مکان غصب و نابودی بعد از حمله به آن کشور بوده چرا که حضور تاریخ، فلسفه و اندیشیدن در آنها متبلور میشد.

پس در تاریخچه ی فلسفه فهمیدیم انسانهایی فیلسوف خوانده میشدند که دوستداران دانش و دانایی بودند.

فلسفه به معنای ساده یعنی پاسخ به سوال های بنیادی زندگی و انسان، خدا و دستیابی به راه های کسب دانش.

تاریخچه ی فلسفه به صورت مکانی دقیق و روشن نیست اما هر کجا انسان راجع به خود و جهان پرسشی داشته و به دنبال راه حل آن رفته، همانجا خانه ی فلسفه خواهد بود.

شواهد متعددی از حضور فلسفه، تفکر بشری و خرد وجود دارد که قدیمی ترین آنها مصر، بین النهرین و ایران میباشد.

انواع فلسفه

انواع فلسفه

ما در این مقاله بعد از گذری بر معنای لغوی و اصطلاحی فلسفه و همینطور تاریخچه ی آن که به بیش از 5000 سال قبل از میلاد در بین النهرین، ایران، یونان و چین مشاهده شده به این پرداختیم که فلسفه در کل پاسخ دادن انسانها در طول تاریخ به سوالهای اساسی و شاید بشود گفت معنوی انسان بوده.

با رسیدن به اینکه چرا ما آفریده شدیم نمیشود پولی درآورد البته میتوان در خلال نتایج یا رسیدن به آسودگی این راه را سریع و آسان تر طی کرد اما هدف اصلی آن نیست به هر حال.

شاید بتوان انواع فلسفه را به دو حیطه اصلی فلسفه تقسیم کرد:

  • فلسفه شرقی
  • فلسفه غربی

فلسفه ی شرق بیشتر حول محور فلسفه ای عرفانی ـ علمی میگردد. مکاتب فلسفی بزرگانی را شامل میشود همچو:

  •   بودایی
  • زرتشتی
  • صوفی گران
  •  لائوتزی

اما در فلسفه ی غرب ما شاید در ابتدا با کسانی از جمله سقراط و افلاطون و ارسطو شامل معنویت و همراهی ذهن و جسم باشیم، اما در دوره های بعدی به ویژه معاصر و جدید، جدایی کامل روح و جسم است.

در فلسفه غرب مدرن روح به کلیسا و اعمال مذهبی برمیگردد که در نهایت نفی میشود.

در جوامع غربی و تجربه گرایی، علوم عینی در فلسفه حضور چشمگیر دارد. مانند هیوم، دکارت و کانت که تجربه کردن و مشاهده ی رفتار را ملزم برای فلسفی اندیشیدن میدانند.

فلسفه شرقی

 فلسفه شرقی

فلسفه ی شرقی در واقع در 5 گستره ی اصلی قابل بررسی میباشد.

  1. کشور های اسلامی
  2. مصر
  3. هند
  4. ایران
  5. چین

 

1. کشور های اسلامی

کشورهای اسلامی شامل بخش زیادی از شرق آسیا و آفریقا، از قرن دوم به طور جدی با کندی به فلسفه و فلسفی فکر کردن روی آورد.

بخش اعظمی از آثار ارسطو و افلاطون در دوره ای که بسیاری از نخبگان اسلامی دست به ترجمه کتب و آثار جهان زده بودند، وارد کشور های اسلامی شد.

وظیفه ای که اندیشمندان در کشور های اسلامی برای فلسفه داشتند مطابقت دادن آثار افلاطون، ارسطو و یونان باستان با احکام دینی و قرآنی بود.

افراد در کشور های اسلامی حتی کسانی که واقعا مسلمان نبودند اما در این کشور ها حضور داشتند با ترجمه ی آثار و نوشتن عقاید  فلسفی خود به زبان عربی نقش بسیاری در پیشرفت علم در قرون 2 تا 6 داشتند.

همینطور که علاقه ی زیاد فارابی به ارسطو که معلم اول بود، ثانی را با ترجمه ی آثار و آشنا شدن گسترده با فلسفه ی ارسطو به معلم ثانی تبدیل کرد.

2. مصر

در مصر به نظر میرسد فلسفه نمایانگر زندگی آسوده و با آرامش بعد از مرگ میباشد.

سوالی که فلسفه وو فیلسوفان در مصر به آن پاسخ میدادند چنین بود :

باید چه کار کرد تا بتوان در آن دنیای آسوده بعد از مرگ زندگی کرد؟

و از پاسخی که 4000 سال قبل از میلاد مسیح، مصری ها به این سوال دادند در نقاشی هایشان حضور دارد و آن تعادل است.

پیدا کردن تعادل و هماهنگی ارزش بالایی نزد فلسفه ی مصر داشت که این وعده را میداد تا انسان بعد از مرگ زندگی آسوده و آرامی خواهد داشت.

3. هند

در هند تاریخچه فلسفه در قدیمی ترین نوشته های بشری یعنی اوپانیشادها وجود داشت.

فلسفه در پاسخ به وداها بود، متون مقدس هند، ابتدا حضور پیدا کرد. در این متون مقدس که اوپانیشادها را نیز در برمیگرفت، نظم ابدی پاسخی برای زندگی و طریقه ی ارتباط با ماورا و طبیعت بود.

باید در نظر داشته باشیم در آن زمان تفاوت چندانی بین فلسفه و مذهب در آن نقطه جغرافیایی و شاید برخی مناطق دیگر وجود نداشت. مثلا جائینیسم که فلسفه بنیاد آن بود بعدا جلوه ی از پرستش گرفت.

4. فلسفه ی ایران

بررسی تاریخچه فلسفه در ایران یکی دیگر از فلسفه های قدیمی، می‌باشد. تاریخچه ی فلسفه در آن منظقه به حضور اهورا مزدا به عنوان نشانه ی روشنایی و نگهبانی در دین زرتشت آغاز شد.

فلسفه ی آن زندگی نیکویی بود که اهورا مزدا به عنوان روشنایی برای انسان آورده و با تکیه بر سخنان و انجام دستوراتش میتوان به صلح با خود، جهان و دیگران رسید.

1500 سال بعد از میلاد کتاب اوستا که معتقدین به دین زرتشت آن را باور دارند بر چند خدایی تکیه میکند چرا که بر اساس آن یک خدای نگهدارنده‌ی جهان که اهورامزدا میباشد در برابر مایتو ارباب تاریکی و هرج و مرج باید به مبارزه برمی‌خواست.

5. فلسفه ی چین

فلسفه ی چین از سه عنصر قوی ایجاد شده:

  1. دائوئیسم
  2. کنفسیوس
  3. بودیسم

در کل این سه فلسفه نیز مانند سایر نقاط دنیا در تلاش برای پاسخ به چگونگی سازو کار جهان، وجود قدرتها، توضیح آنها و در نهایت روش درست زیستن دلالت داشت.

دائوئیسم

دائو را به عنوان راه و روشی از یک بزرگ مرد عنوان میکند که وجود طبیعت، نمود قدرت او است.

کنفسیوس

کنفسیوس یا استاد کنگ شناخته میشد، شخصی بود که در قرن 6 میلاد میزیست. بیشتر به عنوان یک نماد و بعدا فلسفه کنفوسیوسیسم یا کنفسیوسیم شناخته شد.

کنفسیوس باور به تیان یا بهشت داشت که انسان با عمل اخلاقی میتواند به آن برسد.

کنفسیوس فلسفه ای بود اخلاق مدار در حیطه های خانواده، اجتماع و مخصوصا صاحبان.

البته بسیاری از بخش های آن مثل حجاب برای زنان یا تبعیض های شدید جنسیت مورد نقد قرار میگیرد.

بودیسم

و در نهایت بودیست را داریم که معتقد به یک الوهیتی به نام بودا میباشد. نماد زندگی روشن و تلاش برای رسیدن به حقیقتی که همیشه هم خوشایند نخواهد بود.

در واقع همین کنار آمدن با خوشایند نبودن زندگی و حقیقت، بالا بردن صبر و بردباری و اعتقاد به نیکی و روشنایی اساس بودیسم میباشد.

چهره های فلسفه شرقی

1. ابو یوسف کندی

ابو یوسف یعقوب کندی، آغازگر فلسفه در اسلام میباشد.

کندی آغازگری فلسفه در جهان اسلام به شمار میرود و پیروان وی راه او را در این گستره ادامه دادند.

ابو یوسف کندی زاده 801 میلاد میباشد. او رساله ها و نوشته های متفاوتی در باب نقد قرآن نوشت. وی میگوید: در آخر میدانیم این حجاج بن یوسف بود که مصحف ها را گردآوری و بسیاری از آنها را حذف کرد.

فلسفه ی کندی بر چها نوع عقل و پرورش آنها میگردد:

  1. عقل بالقوه (توانایی هایی ذهنی که هنوز به عرصه عمل و نمایش درنیامده اند)
  2. عقل بالفعل ( آن سری از توانایی های عقلی که جامه ی نمایش و عمل به خود گرفته اند)
  3. عقلی که از بالقوه به بالفعل رسیده
  4. عقل برهانی (دانستن اعمال برهانی مثل اینکه آب مایع است و وقتی در سرما قرار بگیرد یخ میزند. پس یخ نوعی آب است. فلسفه ی برهانی، قضایای آن از جملات قطعی می‌‌آید)

2. لاتوزی یا لائوتزو

لائو تزو بنیان گذار دائوئیسم شناخته میشود.

لاتوزی یا لائوتزو قرن 6 پیش از میلاد زندگی میکرد. او معتقد بود یک نیرویی به اسم دائو وجود داره که طبیعت و هرچیزی که از دنیا میبینیم منعکس کننده ی عملکرد اون هستش.

حالا برخی از مورخان وجود لاتوزی را به عنوان یک انسان رد میکنند.

و بعضی از معتقدین به دین لاتوزی او را یک خدا و استاد بزرگ میدانند.

به هر حال این فیلسوف بزرگ نقطه ی هیجان انگیزی در کل تاریخچه ی فلسفه دارد. او دائوئیسم را که تا کنون یکی از ادیان اصلی چین، هند، ژاپن و کره جنوبی میباشد را تاسیس کرد!

لاتوزی در فلسفه ی چین به چه اعتقاد داشت؟

او به دائوئیسم یا تائوئیسم به معنای راه و روشی برای برخورد درست و خردمندانه با طبیعت باور داشت.

فلسفه دائوئیسم از بخش های متفاوتی تشکیل شده که میتوان به راحتی آنها را در زندگی به کار گرفت ( حداقل در ابتدایی ترین حالت ممکنش که میشه).

دائو به معنای آسمان و زمین است که همانطور که قبلا هم گفته شد لائوزی به عنوان بنیادگذار فلسفه و بعدا مذهب دائوئیسم استدلال میکرد:

یک نیروی قدرتمند به اسم دائو تمام جهان را به وجود آورده.

در تاریخچه ی فلسفه راه ارتباط با دائو و این نیروی بزرگ و خفن در استفاده از چند راه است:

  • درک ماهیت واقعیت
  • نظم دادن به زندگی اخلاقی
  • تنظیم آگاهی
  • ووی wuwei یعنی عمل بی تلاش ( خودانگیختگی)
  • زیران ( طبیعی بودن)
  • زنرن ( شخص کامل)

ما در نقد انیمه پسر و مرغ ماهی‌خوار هم به مذهب دائوئیسم اشاره کردیم که خواندنش قطعا خالی از لطف نیست و دیدگاه های متفاوتی به شما میدهد.

فلسفه ی شرقی به زبان ساده و خلاصه

  • آنچه در فلسفه ی شرقی به طور کل به آن پرداختیم این بود که فلسفه همراه با دین می‌باشد. ادیان، مذاهب و منطق گسترده و متفاوتی در این حیطه وجود دارد که بسیاری از آنها مانند بودیسم، تائوئیسم و کنفسیوس تا کنون نیز به عنوان دین مرجع باقی مانده.
  • در فلسفه ی شرقی همراهی تمدن ضعیف میباشد و بیشتر هر آنچه از قبل وجود داشته فقط بیشتر پرورانده شده. به ویژه در کشور های اسلامی که زیربنای آن ترجمه آثار یونانی میباشد.
  •  نکته ی جالب در این بررسی تاریخچه فلسفه سرزمین های شرق، عدم بحث و جدل هر یک از این رویکرد ها با یکدیگر میباشد که در غرب بحث و نقد های کثیری را در قرون متفاوت می‌توان شاهد بود!!

فلسفه غربی

فلسفه غربی

آنچه فلسفه غرب نامیده میشود از چند الگو ی فکری کلی گرفته شده:

1. پدر علم فلسفه یعنی سقراط.

آموزه های سقراط به شاگردان خود رسید که معروف ترین آنها، افلاطون میباشد. افلاطون اعتراف کرده نظریه فلسفی‌ش برپایه ی تعلیمات استادش بوده.

شاگرد افلاطون، ارسطو که بخشی از داستان پردازی های فلسفی استاد خود را به کلی نقض کرده.

2. ادیان متفاوت از جمله مسیحیت.

فلسفه ی غرب بیشتر به صورت گرایی و فرمالیسم تکیه دارد. همین طور مفاهیم اصلی جهان را سعی در پاسخ دارد در نتیجه کمتر به درون آدمی توجه میکند.

3. چند پارچگی: برخی معتقدند خواندن فلسفه ی غرب به صورت یکپارچه ممکن نیست، بلکه به علت تاثیر عمیق جامعه، به دوره های زمانی متفاوت باید تقسیم شود که قبلا هم گفته شد کاملا متفاوت و نقض کننده ی یکدیگر هستند.

دوره های فلسفه ی غرب شامل:

  1. فلسفه باستان
  2. فلسفه رنسانس
  3. فلسفه مدرن
  4. فلسفه معاصر

فلسفه باستان

1. فلسفه باستان

آنچه فلسفه باستان بیشتر درگیر آن بود همراهی شدید و یکپارچه ی ذهن و جهان بود. این همراهی را هم به گونه های متفاوت بیان میکردند، مثلا:

  1. یکی میگفت ذهن و جهان باید یکسو باشند و تفاوتی در آن نیست (تالس).
  2. یکی برعکس میگفت ذهن همان جهان است و همه چیز در تغییر است(هراکلیتوس).
  3. فلسفه ی افلاطون گرامی داشتن عقل است. تنها و تنها با عقل محض میتوان به فلسفه و جهان رسید، در نتیجه خود را فیلسوف خواند. عقل انسان قاضی خیر و شر میباشد.

بعد در دورانی بین فلسفه باستان و رنسانس شاهد تاثیر عمیق دین در فلسفه  هستیم.

زمانی که کتب الهی توسط پدران کلیسا وارد زمین بازی شد. عقل کنار رفت و مفاهیم اندیشیدن و نقض کردن مساوی با پلیدی، شیطان پرستی یا جن‌زدگی نامیده میشد.

تا جایی که گفته میشد: اراده خدا خیر است و اراده ی انسان باید در اختیار او قرار داشته باشد.

اختلاف یهودیان و یونانیان

وجه اختلاف جالب توجهی که سده ها بین یهودیان و یونانیان وجود داشت ( و شاید هنوز هم دارد)، نگاه به طبیعت است.

فلسفه ی یونان قبل از رسیدن به غرب به جهان اسلام و آسیا نیز رسیده بود و افرادی مثل ابن سینا و فارابی را نیز تحت تاثیر قرار داده بود.

یونانیان استدلال میکردند:

انسان و طبیعت در نهایت به یک گونه هستند. هر دو باید با هم و در کنار هم برای رسیدن به تعالی و زندگی بهتر زندگی کنند.

اما یهودیان این تفکر را دوست نداشتند:

یهودیان انسان را فرستاده ی خدا بر روی زمین میدانستند.  و نقش طبیعت لذت بردن انسان از آن بود.

2. رنسانس

بعد از دوران قرون وسطی که کلیسا نقش عظیمی بر از بین بردن فلسفه داشت، شروع رنسانس بود.

در بررسی تاریخچه ی فلسفه، رنسانس شبیه به نفس تازه برای اروپا و غرب می‌ماند. بعد از آثار خفقان آور دوران قرون وسطی مردم در کناره گیری از کلیسا و افکار آن بر‌آمندند.

اتفاقی که شاید در ظاهر خوب بود اما زیاده‌روی در کنار گذاشتن هر عقیده ای که همراه کلیسا آمده بود باعث شد ذهن و روح از فلسفه ی غرب برای همیشه جدا شود.

پس روح و عرفان که بخشی از فلسفه ی تمام جهان بود در غرب کنار گذاشته شد و تنها در اقسام متفاوت معنویت، دین، کلیسا و.. قابل بحث بود.

درست نیست که بگوییم غرب پس از آن هیچ عارفی متولد نکرد اما نامیدن آنها به این نام نیز خود کنایه به نظر میرسید.

عقل اینبار بدون تکیه به روح و معنا، در دوران رنسانسِ جهان غرب تنها با ترکیب، تقسیم و تفسیر ذهن به ماهیت خود ادامه داد.

3. فلسفه معاصر

فلسفه معاصر بر جدایی روح از جسم و تاکید بر جسم حضور پیدا کرد.

معمولا روح آن چیزی ست که در مراحل قبلی طرد یا رسیدن به آن میتوانست ریسک نابودی جسم را داشته باشد پس در امیدوار کننده ترین حالت تنها با فیلسوفان غربی با عقل سرو کار داشتند.

اما آیا واقعا میتوان روح و جسم و عقل را متفاوت دانست؟

همیشه در تمام مواقع جسم و روح دو جز جدا و متمایز از هم هستند؟

خب دکارت بدون شک پاسخ مثبت به این سوال میدهد که در دوره ی بعدی شاهد حضور پررنگ عقاید او و هم نسل‌هایش هستیم.

4. فلسفه مدرن

فلسفه ی مدرن جای اعتماد به عقل بود.

ظهور تجربه گرایی و عقل گرایی، دگرگونی متافیزیک و معرفت شناسی را در پی داشت. این دوره هر چند شبیه به دوره ی قبلی اما آزمایشات تجربی وارد فلسفه شد.

تجربیات عقلی مورد تجلیل افرادی قرار گرفت که باعث تغییر عظیم در تاریخچه ی فلسفه شدند، از جمله:

  • دیوید هیوم
  • ایمانوئل کانت
  • توماس هابز

چهره‌های فلسفه غرب

چهره های فلسفه غرب

1. کانت

کانت در تجلیل عقل گرایی فلسفه غرب میگوید:

هر آنچه که با تجربه قابل اثبات باشد، دانش نامیده میشود.

تجربه های انسان با یکدیگر متفاوت و همه ی آنها حقیقت هستند.

این فیلسوف غردر واقع تاکید بر فردگرایی داشت. فلسفه کانت اینطور اظهار داشت که حتی باور ها نیز از راهی که بشود تجربه کرد قبول قرار هستند( مثلا واضحا خدا در این قرار داد کانت نبود).

2. بیکن

نظر فلسفی بیکن بسیار تاثیر گذار در تاریخ فلسفه غرب به شمار می‌آید که مرز بین فلسفه ی رنسانس و معاصر با مدرن است.

این فیلسوف طرفدار نظریه ی متافیزیک بود. بیکن باور داشت آنچه فلسفه نامیده میشود در واقع باید استدلالی برای یادگیری باشد.

بیکن کاملا  عقل گرایی فلسفه را راهی برای فهمیدن تجربه دانست.

3. توماس هابز

نفر بعدی که در تاریخچه ی فلسفه اهمیت زیادی دارد نظر فلسفه توماس هابز میباشد.

هابز مانند بیکن، دکارت و کانت و کلا هر کسی که در غرب معاصر متجلی شده، به تایید تجربه گرایی پرداخت.

توماس هابز سه نظریه ی کلی ارائه داد شامل:

  1. فلسفه ی اخلاق: هابز دوست داشت راجع به این تحقیق کند که چرا و چگونه مردم با خشم، خوشحالی، اشتیاق یا آشفتگی تمایل به انجام کارهایی دارند.
  2. فلسفه ی مدنی: دلالت بر زندگی اجتماعی داشت. هابز میخواست بداند چه چیزهایی میتواند مردم را از طغیان در برابر نظم و انضباط جوامع باز دارد.
  3. فیزیک: هابز با رد متافیزیک همراه بود. فیزیک را علمی میدانست که بر علت و معلول و حرکت دقیق اجسام دلالت دارد نه چیزی بیشتر.

در نتیجه فلسفه ی غرب ماهیتی متفاوت اما گاها همسو با شرق دارد.

در فلسفه ی غرب ما شاهد دوره های متفاوت فکری که به شدت یکدیگر را نقض میکردند هستیم.

فلسفه ی باستان با تاکید بر همراهی ذهن و عقل و جهان، ایدئولوژی دوستی با خود را داشت.

اما در دوره رنسانس ما عدم همراهی روحی انسانی را با جسم و تاکید بر جسم میبینیم.

در نهایت دوره ی معاصر و تجدد نیز فلسفه به معنای فهمیدن ساز و کار جهان و حتی جامعه میباشد اما همگی در پوشش تجربه و مشاهده.

گاها افرادی مثل دکارت به تجربه ی شخصی تاکید میورزند و هر آنچه را شخص میداند متمایز از دیگری و دارای اعتبار میخواند و گاه از فلسفه ی مدنی و اخلاق جمعی در تاریخچه ی فلسفه غرب صحبت میشود که همگی آنان در بعد اجسام و قابل مشاهده محدود میشود.

فلسفه باستانی

خلاصه ای بر فلسفه:

ما با شما نگاه کلی به فلسفه و علاقه به پاسخ دادن به سوال های بنیادی انداختیم. بعد از آن شواهد جالب توجهی که نشان از وجود سوالات هستی شناسانه و انسان شناسانه در تاریخ 5000 سال و قبل تر از آن بوده را بررسی کردیم.

فهمیدیم فلسفه دانش کلی و زیربنایی تمام علوم است چرا که به سوالات جهان، انسان و ارتباط آنان پاسخ میدهد. فلسفه را به طور کلی به دو دسته ی شرق و غرب تقسیم کردیم.

فلسفه ی شرق در چین، هند، ایران و جهان اسلام همراهی عمیقی با دین داشت. درحالی که در غرب تنها یک دوره ی دو سده ای شاهد این عمل بودیم و بعد دین و روح و هر آنچه شبیه به آن به کلی از فلسفه ی غرب حذف شد.

چره های برتر و شاخص فلسفه ی شرق شامل: لاتوزی، کندی، ابن سینا، مولانا و بسیاری دیگر را شناختیم. همینطور با افراد معروفی که اکنون تاثیر عمیق بر فلسفه ی غرب گذاشتند از جمله دکارت و هیوم و کانت که بر ذهن عقلی و تجربه گرایی استوار هستند، آشنا شدیم.

 

منابع:

BRITANNICA.COM

ESAMKIRITI

STUDY.COM

PLATO.STANFORD

WORLDHISTORY

IEP

PLATO.STANFORD.LAOZI

ENTERNET ELOCYCLOPHIA OF PHLOSOPHY

1 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *