شادکامی خوشحالی از نظر کریشنا مورتی

شادکامی خوشحالی از نظر کریشنا مورتی

شادکامی خوشحالی از نظر کریشنا مورتی


خوشحالی از نظر کریشنا مورتی، طبق نظریات عارف معروف کریشنا مورتی، به دنبال شادی حقیقی مانند عشق و خلاقیت نباید باشیم. این چیزی‌ست که در درون افراد وجود و لازم است تنها این چشمه جوشان غبار زدایی شود تا فوران کند و سراسر وجود آدمی را فراگیرد.

برای رسیدن به خوشحالی انضباط، زندگی رقابت آمیز و تفکرات در هر لحظه برای خوشحال بودن کاری عبث است.

 

خوشحالی از نظر کریشنا مورتی چیست؟

قطعا هر کسی با توجه به فلسفه ی زندگیش، تجربیات و عواطف کنونی یا قبلی که داشته تعریف متفاوت و گاه متضادی از خوشحالی ارائه میدهد.

اما ذهن بشر و اندیشمندان کماکان در پی این است که چه طور میتوانیم خوشحالی واقعی را احساس کنیم. چه طور پی به تفاوت خوشحالی حقیقی از دروغین ببریم و اولی را داشته باشیم؟

پس برای فهمیدن خوشحالی حقیقی ما اینبار سری به کتاب معروفی که از کنفرانس های عارف معروف هندی، کریشنا مورتی، به نام شادمانی خلاق است، بهره میبریم.

همانطور که در پست های گذشته با کریشنا مورتی آشنا شدیم، میدانیم که اساس دیدگاه فلسفی وی نگریستن به اشیا و دیدن و فهمیدن خودِ حقیقی اشیا و افراد است.

 

“خوشحالی چیزی شبیه به موهبت نیست. خوشحالی به دنبال فقط یک درصد مردم جامعه نیست. خوشحالی ارزیابی و افکار همیشگی نیست.”

کریشنا این طور کتابِ شادمانی خلاق را آغاز کرده.

خوشحالی و خلاقیت
خوشحالی و خلاقیت

خوشحالی و خلاقیت

کریشنا مورتی شادمانی یا خوشحالی را توام با خلاقیت میداند. چرا که میگوید انسان خلاق نیازی به داراییِ ثابت، قدرتِ همیشگی و حس نیاز به انسان و یا اشیا را ندارد.

در یکی از مصاحبه هایش فردی به او میگوید: اصلا احساس خوشحالی چیست؟ چرا من در زندگی احساس نمیکنم در حالی که شغل و خانواده ی خوبی دارم.

کریشنا میپرسد: یعنی تو در حال حرکت هستی؟

وی پاسخ میدهد: حرکتی در کار نیست. همان چیز های همیشگی که فکر میکردم میخواهم، است.

کریشنا در جواب اینطور استدلال میکند: چیزی که در آن دنبال خوشحالی هستی وجود ندارد. خوشحالی نمیتواند در رکود باشد، در ملامت و بی حوصلگی و یا کوشش و تعلیم باشد. خوشحالی در بطن جوهر است.

خاصیت جوهری بودن در عرفان نیز بیان شده. جوهر در عرفان همان حرکت از جایی به جای دیگر و عدم سکون است. حرکتی جوهری حرکتی ورای مادیات است و روی ذات شی یا شخص رخ میدهد.

کریشنا برای رسیدن به خلاقیت میگوید: ذات ما باید در حرکت جوهری باشد تا بتوانیم به خلاقیتی که بخشی از شادمانی ست برسیم.

البته مورتی دقیقا خوشحالی و شادمانی را مترادف با خلاقیت نمیداند، بلکه خلاقیت بخشی از خوشحالی ست.

 

خوشحالی در برابر انضباط

تا به حال به افرادی که منضبط هستند و تمام ابعاد زندگی شان را تحت کنترل زیاد از حد دارند توجه کرده اید؟ آیا خوشحالی شان را در نظر گرفته اید؟

انگار این افراد حتی در خوشحالی هم منضبط هستند و دست و دلشان برای یک اتفاق خارج از برنامه میلرزد. اینکه چه طور شادمانی را نشان بدهند، چه قدر بروز پیدا کند و تا چه زمانی ادامه داشته باشد ( که به سایر کارهای شغلی و شخصی نیز برسند) برای آنها باعث تحلیل خوشحالی میشود.

البته که ادامه یافتن این انضباط و تشدید شدنش باعث بیماری روانی مثل ocd یا اختلال شخصیت آن ocpd  میشود؛ اما بیاید نگاه فلسفی مان را به انضباط و شادمانی ادامه دهیم.

انسان هنگامی که در این چهارچوب های فکری غوطه ور شده باشد  نگرانی ذهنی که دارد حول محور باید ها و نباید ها باشد نمیتواند خوشحالی واقعی را احساس کند.

آنچه به معنای واقعی خوشحالی حقیقی از کاذب را تمایز میبخشد چیست؟

چه چیز باعث میشود ما در یک مهمانی ناگهان احساس غم کنیم، وقتی از جمع خداحافظی میکنیم و سوار ماشین میشویم خنده هایمان به معنا واقعی ته بکشد و یا نتوانیم خنده هایمان و لحظاتی که در کنار خانواده هستیم را به شادی نسبت دهیم؟!

شاید پاسخ رهایی از قید و بند ها باشد.

آزادی از انضباط و چهارچوب های ذهنی که برایمان ساخته اند و در گذر زمان به این علت که جامعه قطعا انضباط را میپذیرد و از آن دفاع میکند، پاداش هایی دریافت کردیم، حالا مغزمان بدون آگاهی بر آن اساس کار میکند.

 

شعری از مولانا در باب رهایی از خود

فراموش نکنیم که کریشنامورتی از رهروان عارف بزرگ ایرانی مولانا است و شعر زیر در باب رها شدن از خود و به دست آوردن همه‌چیز است:

 

آن نفسی که باخودی یار چو خار آیدت        وان نفسی که بیخودی یار چه کار آیدت

آن نفسی که باخودی خود تو شکار پشه‌ای       وان نفسی که بیخودی پیل شکار آیدت

آن نفسی که باخودی بسته ابر غصه‌ای       وان نفسی که بیخودی مه به کنار آیدت

آن نفسی که باخودی یار کناره می‌کند       وان نفسی که بیخودی باده یار آیدت

آن نفسی که باخودی همچو خزان فسرده‌ای       وان نفسی که بیخودی دی چو بهار آیدت

جمله بی‌قراریت از طلب قرار تست       طالب بی‌قرار شو تا که قرار آیدت

جمله ناگوارشت از طلب گوارش است       ترک گوارش ار کنی زهر گوار آیدت

جمله بی‌مرادیت از طلب مراد تست       ور نه همه مرادها همچو نثار آیدت

عاشق جور یار شو عاشق مهر یار نی       تا که نگار نازگر عاشق زار آیدت

خسرو شرق شمس دین از تبریز چون رسد       از مه و از ستاره‌ها والله عار آیدت

2 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *