گفته می شود کریستوفر نولان 10 سال را صرف نوشتن فیلمنامه “تلقین” کرده است.
داستان میتواند در چند جمله کوتاه تعریف شود و یا حتی میتواند اصلا گفته نشود. این فیلم در برابر لو رفتن داستانش ایمن است. اگر پایان داستان را بدانید، هیچ چیز از آن نمی فهمید مگر اینکه بدانید چگونه به آنجا رسیده است و اگر روند داستان را هم برایتان بگویند، فقط برایتان سرگیجه به همراه خواهد داشت.
کریستوفر نولان به جای اینکه قوانین بسیار عجیبی برای خواب و رویا وضع کند، از همان قوانین معمولی خواب در واقعیت و در حالت عادی استفاده کرده و با اندکی فکر، دقت، تخیل و با قرار دادن آن در دل یک موضوع هیجانی، با کمی چاشنی عشق آن را دراماتیک کرده است.
کل این فیلم در مورد فرآیند است، در مورد جنگیدن برای درک تمایز میان لایه های واقعیت و رویا. تماشاگر “تلقین” بین زمان و تجربه سرگردان میشود. حتی هرگز نمیتوان کاملا مطمئن شد که رابطه بین زمان رویا و زمان واقعیت چیست.
قهرمان فیلم توضیح میدهد که شما هیچ وقت نمی توانید ابتدای یک رویا را به یاد بیاورید و آن رویایی که به نظر می رسد ساعتها زمان برده، تنها لحظات کوتاهی به طول انجامیده است. بله، اما شما نمیدانید که چه موقع در حال رویا دیدن هستید، و چه میشود اگر شما درون رویای یک فرد دیگر باشید…..
کاب (لئوناردو دی کاپریو) یک سارق شرکتی با بالاترین قابلیت است. او به ذهن افراد دیگر نفوذ میکند تا ایده هایشان را بدزدد. حالا او توسط یک میلیاردر قدرتمند استخدام شده تا برعکس این کار ار انجام دهد. معرفی یک ایده به ذهن یک رقیب؛ و باید آن را چنان خوب انجام دهد که فرد رقیب فکر کند این ایده متعلق به خودش است. این کار قبلا هرگز انجام نشده است. ذهن ما نسبت به عقاید بیرونی آن چنان در حالت هشدار است که سیستم ایمنی بدن نسبت به ویروس ها است. این مرد ثروتمند با نام سایتو چنان پیشنهادی به کاب میدهد که او نمیتواند آن را رد کند. پیشنهادی که میتواند باعث به پایان رسیدن دوری طولانی مدت کاب از خانه و خانواده شود.
کاب یک تیم را جمع میکند و در اینجا فیلم با تکیه بر فرآیندهای بسیار حساب شده پیش میرود. ما با افرادی که او نیاز دارد با آنها کار کند، آشنا می شویم: آرتور (جوزف گوردون لویت) همکار قدیمی او، ایمز (تام هاردی) یک جاعل حرفه ای، یوسف (دیلیپ رائو) یک شیمیدان، و یک عضو جدید به نام آریادنی (الن پیج) که یک معمار جوان است. همچنین کال از پدر زن خود، مایلز (مایکل کین) هم که از کارهای او و چگونگی انجام آنها خبر دارد، مشورت های اولیه را میگیرد.
چرا کاب به یک معمار نیاز دارد تا در رویاها فضاسازی کند؟
رویاها دارای یک معماری متغیر هستند، که همه ما این را میدانیم؛ جایی که به نظر میرسد ما در آن قرار داریم، راهی برای تغییر در آن وجود دارد.
ماموریت کال یک ایده جدید است که باید در ذهن یک میلیاردر جوان دیگر به نام رابرت فیشر دوم (کیلین مورفی) قرار داده شود.
سایتو میخواهد که کاب ایده هایی را راه اندازی کند و آنها را در ذهن فیشر قرار دهد تا او امپراطوری پدرش را منحل کند. کاب به آریادنی نیاز دارد تا یک فضای هزارتوی فریب دهنده را در رویاهای فیشر خلق کند تا افکار جدید بدون اینکه فیشر حس کند، وارد ذهن او شوند.
اگر هرکدام از پیش نمایش های فیلم را دیده باشید میدانید که در ساختارشان به طریقی نیروی جاذبه نادیده گرفته شده است. ساختمانها در نوسان هستند، خیابانها مارپیچ هستند و شخصیتها در هوا شناورند. همه اینها در روایت داستان توضیح داده شده است. فیلم یک هزارتوی پیچیده، بدون یک خط مستقیم است.
دلیل اینکه کاب برای خطر کردن انگیزه پیدا می کند، اندوه و احساس گناهی است که در مورد همسرش “مال” و دو فرزندشان دارد. همسر او خود برای اینکه فکر می کرد که هنوز در خواب هست و در واقعیت نیست، خودکشی کرد….
با اینکه ما رویاهای کاب را در طول فیلم می بینیم اما باز هم در سکانس آخر نمی توانیم به خوبی فرق بین رویا و واقعیت را تشخیص دهیم.
نولان شخصیت مال را به عنوان یک آهن ربای احساسی به کار می گیرد و عشق بین این دو، نوعی احساسات همیشگی را در دنیای کاب به وجود می آورد، دنیایی که اگر این احساسات در آن وجود نداشت به طور همیشگی درحال تغییر بود.
یکی از اشکالاتی که افراد به نحوه روایت فیلم وارد می کنند این است که دستگاه ورود به خواب چگونه به وجود آمده؟
اینکه چگونه به وجود آمده مهم نیست. اینکه الان وجود دارد مهم است. اگر فیلم را مشاهده کرده باشید، میبینید که فیلم کمترین مانوری روی آن دستگاه نمی دهد. نه نیازی دارد که این کار را بکند و نه وقتی دارد که اینکار را بکند. اینجاست که کارگردانی خودش را نشان می دهد. در هیچ کدام از سکانس های فیلم تاکید کارگردان روی این دستگاه نبوده است. حتی در سکانس هایی که حضور داشته، کمترین توجهی بهش نشده است.
نولان برای فیلم “تلقین” علاوه بر خلاقیت خود، از قوانین حاکم بر خواب که ما در شبانه روز با آن سروکار داریم و به آن بی توجه هستیم بهره ی زیادی گرفته، آن ها را بسط داده و در نتیجه قوانین حاکم بر این فیلم به دست آمده است. در این فیلم چندین اتفاق این موضوع را آشکار می کند: اولی مسئله ی زمان در خواب، دومی مسئله ی تاثیر محیط پیرامون بر خواب، سومی بی سر و ته بودن خواب و همچنین عدم تشخیص خواب تا قبل از بیدار شدن و چهارمی نحوه ی بیدار شدن از خواب.
زمان در فیلم
در مورد مسئله زمان باید گفت که شخصیت ها تا سه لایه خواب را می توانند تجربه کنند که در هر مرحله، زمان تغییر می کند؛ در واقع مرحله به مرحله زمان کندتر می شود.
با تغییر شیمیدان گروه و اومدن یوسف(دیلیپ رائو) به عنوان شیمیدان جدید، که تاثیر داروی خواب آور او بیشتر است، قضیه تغییر می کند. در این روش، فعالیت مغز در خواب بیست برابر بیشتر می شود. در هر لایه خواب، زمان 20 برابر شده و با ده ساعت در زمان بیداری برابری می کند. با یک هفته زمان برای لایه ی اول خواب، شش ماه برای لایه ی دوم و ده سال برای لایه سوم. به همین دلیل است که طولانی ترین خط هوایی که ده ساعت است را برای پرواز انتخاب می کنند تا فرصت کافی برای انجام عملیات داشته باشند و به همین دلیل است که وقتی سایتو (کن واتانابه) به لایه چهارم خواب می رود تا آن حد پیر شده است، چون زمان زیادی را در لایه ی چهارم منتظر مانده است. بنابراین کند و آهسته کردن حرکت در فیلم به دلیل تغییر زمان در لایه های مختلف خواب است که در فیلم تلقین بسیار کاربردی و به جا استفاده شده.
حال فکر کنید که با یک از این دنده به این دنده شدن، چه کارهایی که در خواب نمی توانید انجام دهید. در یک چرت پنج دقیقه ای، بیش از چند ساعت میتوانید خواب ببینید یا یک شب تا صبح به اندازه ای میتوانید در رویا سیر کنید که وقتی صبح بیدار میشوید احساس کسلی و خستگی کنید، انگار که اصلا نخوابیده اید. پس در واقع به دلیل اینکه در خواب عملکرد مغز سریع تر است، این تغییر زمان در لایه های مختلف خواب بسیار به واقعیت شباهت دارد.
تاثیر محیط پیرامون
محیط پیرامون در فیلم به خوبی و بسیار شبیه به واقعیت نشان داده شده است. خیلی اوقات پیش آمده که اشخاصی وارد رویایتان شوند و حرف هایی بی ربط به گوشتان برسانند، سپس که بیدار می شوید ادامه ی آن را از افرادی که در بیداری بالای سرتان مشغول صحبت هستند، بشنوید و متوجه شوید این چرخش رویا به دلیل تاثیر عوامل خارجی بوده است.
این اتفاق به وفور در فیلم تلقین رخ میدهد، جایی که در اوایل فیلم صدای همهمه و انفجار می آید چون در خواب یک لایه قبل تر مردم شورش کرده اند یا شخصیت در خواب صدای موزیک می شنود، چون در لایه قبلی یا در بیداری هدست در گوشش هست.
بی سر و ته بودن خواب در فیلم
یکی از نکاتی که کاب به آریادنی میگه، اینه که در هنگام خواب، همیشه وسط خواب هستیم و نمیدونیم چجوری مثلا به کافه اومدیم. اول خواب را به خاطر نمی آوریم و رویاها آنقدر واقعی به نظر می رسند که تا وقتی بیدار نشویم متوجه آن نخواهیم شد.
بیدار شدن از خواب
مطمئنا قبلا برایتان پیش آمده که از خواب بپرید و بعید میدانم که همچین موردی برایتان پیش نیامده باشد. به عنوان مثال از جایی پرت شده اید یا به روشی مرده اید یا اتفاق های ناگوار دیگری برایتان افتاده است. یا مثلا وقتی از تخت می افتید در خواب میبینید که سقوط کرده اید…..
در فیلم هم کاب و گروهش به روش هایی مثل افتادن در آب، هل دادن و … سعی میکردند از خواب بیدار یا به لایه قبلی خواب برگردند.
Totem در فیلم چیست؟
مهم ترین نشانه برای بیننده ای که با صد در صد توجهش فیلم را دنبال می کند، totem است که نقش اش تشخیص خواب و بیداری برای شخصیت ها است. مثلا حلقه کاب totem اوست که چون در واقعیت همسری ندارد، فقط در حالت خواب این حلقه را در دستش میبینیم. یا فرفره ای که دارد درواقع در خواب همیشه میچرخد و نمی ایستد. یا شماره پنج در تاس آرتور یا مهره شطرنج برای آریادنی.
بدون دیدگاه