چطور جنبه مثبت(فضیلت) را در زندگی روزمره بیابیم؟ + نظر سقراط


چطور چنبه مثبت را در زندگی روزمره بیابیم؟

روش سقراطی می تواند ابزار مفیدی در روان درمانی باشد. این روش با شناخت درمانی، درمان عقلانی_هیجانی و درمان روان پویشی همخوان است.

جنبه مهم روش سقراطی این است که فضیلت(جنبه مثبت) آنگونه که با زندگی درمانجو مرتبط است، درک شود.

فضیلت(جنبه مثبت) بر مسائل قابل بحث درازمدت تمرکز می کند؛ مانند منش اخلاقی خوب فرد. این درحالی ست که جنبه منفی، بر خشنودی های(ارضاهای) فوری و ملموس تمرکز می نماید.

به نظر سقراط، بدرفتاری به دلیل ناآگاهی از چیزی ست که در درازمدت به نفع ماست. بسیاری از رفتارهای منحرف را واکنش های هیجانی یا هدف های اشتها آور هدایت می کنند.

برخی از درمانجویان رفتار ناسازگار نشان می دهند، چرا که مسائل وسیع تر زندگی، هدف ها، ارزش ها و فضیلت را اصلا به طور جدی مورد نظر قرار نداده اند.

درمانجویان برای موثر واقع شدن، باید رفتارهای روزمره و قصدهای دیرپایشان را تغییر دهند.

برای اینکه به درمانجویان کمک شود تا نگرش ها و رفتارهای روزمره خود را به سمت فضیلت(جنبه مثبت زندگی) ارتقا دهند، باید تلاش و استقامت پیشه کرد.

فضیلت شامل مقاصد ناب، اعمال خاص و نتایج سودمند این اعمال است.

رفتار، برای اینکه فضیلت در نظر گرفته شود، باید سنجیده و با شناخت نتیجه های احتمالی آن انجام شود. چنانچه صرفا بر رفتارهای مشاده شده تمرکز شود، ممکن است مقاصد افراد نادیده گرفته شود (برای مثال، فرد ثروتمندی به فقیری کمک مالی می کند تا تخفیف مالیاتی بگیرد). یا مقاصد مربوط به صدمه زدن به فردی دیگر ممکن است مخرب باشد، حتی اگر هیچ وقت مطابق با آنها، عملی صورت نگیرد.

موقعیت های مختلف نیازمند فضیلت های مختلف است.

سقراط بیاناتش را روی پنج فضیلت مهم متمرکز کرده بود: خردمندی، شجاعت، اعتدال، عدالت و پرهیزکاری.

این فضیلت ها چون ارتباط تنگاتنگی باهم دارند، دشوار است که فقط در یکی از آنها ممتاز و فاقد بقیه بود.

درباره هریک از این فضیلت ها، از لحاظ مولفه هایشان، مطالبی همراه با مثال های بالینی، بیان خواهد شد….

 

خردمندی:

خردمندی به قسمت خاصی از دانش اشاره ندارد، بلکه بر توانایی استدلال کلی تاکید می کند.

از این توانایی استفاده می شود تا مبتنی بر اطلاعات محدود یا جایزالخطا تصمیم گیری شود.

خردمندی مبتنی بر دانش اخلاقی و هدف های زندگی ست.خردمندی درک این مسئله را در بر میگیرد که کدام اعمال، برای منش اخلاقی فرد، زیان بار است؛ چون به نظر روش سقراطی، مهم ترین چیز، خوب و شرافتمندانه زیستن است.

دانش فنی (مانند نحوه به دست آوردن منفعت مالی یا راه و رسم موفق شدن در تجارت) فضیلتی دربر ندارد. چون این لذت های تصنعی، مزیت کوتاه مدتی دارند.

رفتار نامناسب ناشی از این نیست که فرد نمی تواند به هدف هایش دست یابد، بلکه محصول هدف های اشتباه است. پول و قدرت به خودی خود خوب یا بد نیستند، اما خردمندی می تواند آنها را هدایت کند تا برای هدف های خوب یا بد به کار گرفته شوند.

خردمندی مستلزم این است که فرد بتواند ارزش بادوام را در زندگی درک کند و به سمت آن حرکت نماید.

جهت خردمندی به جای منافع کوتاه مدت غالبا به سمت پیامد های مطلوب و درازمدت است.

خردمندی مستلزم آن است که دیدگاه مناسبی به رویدادهای زندگی وجود داشته باشد.

 

 

برای مثال، فرد قادر باشد مواردی را که واقعا آزارنده هستند، از آنهایی که گرفتاری جزئی محسوب می شوند، متمایز کند.

محض نمونه، درمانجویی که زن افسرده ای بود، بابت مسائل روزمره زندگی معمولا بسیار ناراحت می شد. بعد از گذشت ماه ها درمان، توانست پریشانی هیجانی خود را کاهش دهد و در دیدگاهش، تغییر شگرفی ایجاد کند.

یک روز هنگامی که داشت کارهای خانه را انجام می داد، ناگهان لباس خشک کنش آتش گرفت. بدجور بهم ریخت چون روی زمان و هزینه ای که برای تعمیر آن نیاز بود، متمرکز شد.

با این حال، دیدش (کانون تمرکزش) را به سرعت عوض کرد تا این رویداد را گرفتاری تلقی کند نه فاجعه. در واقع، اگر این رویداد زمانی اتفاق می افتاد که خانواده اش خوابیده بودند، می توانست به فاجعه تبدیل شود.

حتی توانست به خود بگوید”چه خوب شد که اتفاق افتاد”، چون در آن زمان خانه بود و مسئله را به سرعت تشخیص داد و از این رو، توانست بدون اینکه به اسباب منزل یا کسی آسیب برسد، رو به راهش کند.

دلیل اینکه توانسته بود چنین تغییری در دیدگاه خود ایجاد کند تجاربی بود که در چند رویداد مشابه در ماه های قبل داشت.

یکی از تجارب مذکور این بود که توانسته بود تدبیری بیندیشد تا آسیبی که به سقف ورودی خانه وارد شده بود، تعمیر کند.

تجربه دیگر این بود که بچه های وی با پدرشان رفته بودند و به موقع برنگشته بودند. این مسئله، او را به وحشت انداخته بود اما پس از مدتی، آنان را با پدرشان سالم یافته بود.

نمونه های مکرر از زندگی روزمره درمانجو، فرصت های زیادی را برای گفت و گوی درمانی فراهم می سازد و درمانجو به تدریج خواهد توانست بدون اینکه با پرسش های درمانگر، به طور فعال هدایت شود، دیدگاه خود را تغییر دهد.

خردمندی مستلزم آن است که استدلال(عقل و منطق) چنان بر هیجان، تسلط یابد که تصمیمات درمانجو بیش از اندازه تحت تاثیر هیجانات، تکانه ها یا امیال قرار نگیرد.

برای مثال، درمانجویی که مرد بزرگسالی بود، از خشم و تندخویی مکررش درباره رویدادهای کم اهمیت سخن گفت.

بعد از گذشت چند ماه از درمان، رفته رفته متوجه شد بهتر می تواند از جر و بحث های روزمره فاصله بگیرد و لذا پاسخ هیجانی اش را از چشم انداز وسیع تری ارزیابی کند. خلبان بود و از این رو، در یکی از جلسات، گزارش کرد که هواپیمایش نزدیک بود سقوط کند و به سختی توانسته بود آن را جمع و جور نماید و جان سالم به در ببرد.

پس از این واقعه، چهار روز را برای نوشتن جزئیات وقایعی که باید به مافوقانش گزارش می داد، وقت صرف کرد.

متاسفانه، بعد از اینکه به طور مفصل درباره آن رویدادها نوشت، همه یادداشت هایش را گم کرد. از این بابت، بیش از حد ناراحت بود و از زمانی که تلف شده بود احساس یاس می کرد.

در درمان، درباره آسیب های طولانی ای که از آنها رنج برده و آنچه از تجاربش آموخته بود، سوال شد. بالاخره توانست با بیان این جملات، واکنش های هیجانی منفی خود را متوقف سازد:

” احمقانه است. من بیشتر از زمانی که نزدیک بود زندگی ام را در سقوط هواپیما از دست بدهم، بابت گم کردن یادداشت هایم ناراحتم.”

خردمندی این امکان را برایش فراهم کرد که مسائل بزرگتری را ببیند؛ مسائلی که پشت گرفتاری های کم اهمیت پنهان شده بودند. آموخت که از مسئله پیش پا افتاده فاصله بگیرد و بر مسئله مهم تمرکز کند.

خردمندی یگانه فضیلتی ست که به تنهایی مطلوب است.

در همه فضیلت های دیگر، خردمندی در زمینه اصول اخلاقی ضروری ست، چون آنها را هدایت می کند. چیزهایی از قبیل ثروت، قدرت و شهرت را می توان برای هدف های خوب یا بد استفاده کرد.

اگر شجاعت و پرهیزکاری از خردمندی جدا شوند، حتی می توان استفاده مخربی از آنها کرد. بنابراین، همه فضیلت ها با خردمندی مرتبط است.

 

شجاعت:

شجاعت شامل بی باکی، خردمندی و اراده است. رفتار شجاعانه را می توان در موقعیت هایی که پرمخاطره، دشوار یا خطرناک است، دید.

شجاعت، آن چنان که مرسوم است، در رفتارهای میدان جنگ توصیف شده است؛ اما سرباز ممکن است در جنگ شجاع باشد، درحالی که در سایر زمینه ها شجاعت نداشته باشد.

شجاعت هنگام مقابله با هیجانات، بیماری، فقدان و مرگ نیز رخ می نماید.

اکثر افراد از فقر، آسیب و مرگ در هراس اند، درحالی که سقراط آسیب به منش اخلاقی را یگانه خطری می دانست که حقیقتا باید از آن ترسید.

شجاعت مبتنی بر شناخت هدف های درازمدت، به جای دردها و لذت های گذراست.

شجاعت به معنای نترسیدن نیست، بلکه بهره مندی از خرد در قالب شناخت خوب و بد است.

شخص شجاع می داند چه وقت مهم است که خطر آسیب را به جان بخرد. در مقابل، ترسویی مبتنی بر بی اطلاعی از پدیده ای ست که به راستی خطرناک است. ترسویی اهمیت بیش از حد دادن به خطری ست که متوجه بدن است به جای خطری که متوجه روان است.

 

 

جهت اعمال شجاعانه باید به سمت هدف های مهم و ارزشمند باشد. خطر کردن های غیر ضروری صرفا ثابت می کند که شجاعت شخص، حماقت است.

رفتار، ممکن است شجاعانه به نظر برسد، اما اگر بدون خردمندی و هدف ارزشمندی باشد، واقعا بی احتیاطی ست.

شجاعت اشاره به این دارد که فرد جسارت عمل داشته و تمایل داشته باشد خطر صدمه دیدن یا فقدان را به جان بخرد تا شرایط بهتری به دست آورد.

شجاعت نیازمند آن است که فرد، خویشتن دار باشد تا بدون اینکه ترس ها یا خطر او را منصرف کند، هدف های خود را دنبال نماید.

همچنین، به قاطعیت نیاز دارد تا فرد از حقوق خود و دیگران، حتی در برابر خطر، دفاع کند.

برای مثال، درمانجویی که زن بزرگسالی بود، در محل کارش با مزاحمت جنسی رو به رو شده بود. بعد از چند ماه مذاکره برای احراز سمتی دیگر و کار با مدیری دیگر، در آستانه این بود که همه اظهاراتش را کنار بگذارد.

با این حال، در درمان، در پرتو تلاش برای محافظت از خود در مقایسه با اصلاح موقعیت بد، از نگرانی های متفاوتی سخن به میان آورد. او به اهمیت محافظت نه تنها از خود بلکه از سایر افرادی که ممکن بود با این مدیر منحرف رو به رو شود، پی برد. در نتیجه، به رغم فشار اجتماعی مبنی بر اینکه”رهایش کن”، تصمیم گرفت تا اتهامات قانونی علیه مدیر خود را پیگیری کند.

شجاعت زمانی نشان داده می شود که شخص گزینه اجتناب از خطر را دارد اما آن را انتخاب نمی کند.

 

اعتدال:

اعتدال مستلزم آن است که از میان وسوسه و لذت، انتخاب های عقلانی صورت گیرد.

اعتدال عبارت است از کنترل خویشتن، امیال مناسب و اولویت منطق بر میل.

اعتدال به حفظ کنترل عقلانی بر لذت ها و امیال شخصی اشاره دارد؛ با این حال، افراد گاه در هیجانات، نگرش ها و رفتارهایشان افراط می کنند.

آدم تن پرور به طور افراطی با وسوسه هایی همراه می شود که سهل الوصول اند؛ مانند خوردن، نوشیدن و لذات جنسی. برای اکثر افراد، امیال ممکن است نامحدود شود.

امیال و خواست های اولیه در شخص افراط کار سیری ناپذیر می شوند و هنگامی که شورشان درآورده می شود، ممکن است به بیماری های روانی و جسمانی بینجامند. زیاده روی در امیال جسمانی ممکن است به چاقی، الکلیسم و انحرافات جنسی منجر شود.

از سویی، درمانجویان وقتی به ارضاء امیال خود خو می گیرند، قدرت خواست هایشان افزایش می یابد.

 

 

اعتدال مستلزم این است که فرد بتواند خویشتن دار باشد و در ارضاء لذت های بی قید، زیاده روی نکند. حتی اگر در چیزهای خوب (مانند کار، ورزش، اوقات فراغت) افراط شود، ممکن است مضر شوند.

اعتدال نیازمند آن است که فرد از رفتار افراطی، اجتناب کند و تلاش نماید تا سبک زندگی سالم و متعادلی را در پیش گیرد.

برای مثال، درمانجوی مونثی گرایشات اعتیاد به کار را نشان میداد و چون زندگی روزمره اش با کار، کارهای منزل و ریزه کاری ها پر شده بود، غالبا افسرده بود. زمان کمی برای همراه شدن با خانواده و دوستان یا فعالیت های تفریحی آرامش بخش داشت. معمولا بیشتر از همکارانش کار می کرد و معیارهای بسیار دست بالایی را برای خود تعیین کرده بود.

او توانست بفهمد که رویدادهای کم اهمیت باعث می شود در حالت های خلقی و نگرش هایش تغییرات اساسی صورت گیرد. از این رو، بخش اعظم درمان بر برقراری تعادل در حوزه های مختلف زندگی اش متمرکز شد.

به همین منظور، رویدادهای معمول هفته به عنوان مثال هایی استفاده شدند تا مزایا و معایب معیارهای دست بالایش بررسی شود. به او کمک شد تا متوجه شود عالی بودن در یک حوزه به معنای این است که احتمالا سایر حوزه های زندگی خود را نادیده می گیرد. در بحث و تبادل نظرهای درمانی تعادل و اعتدال، کمال مطلوب و بهتر از دیدگاه غیر واقع بینانه نسبت به کمال تلقی شد.

 

عدالت:

عدالت به گرفتن تصمیمات منطقی ای اشاره دارد که برای همه گروه های درگیر منصفانه است.

عدالت مستلزم صداقت، درستی، تصمیم گیری منصفانه، مسئله گشایی خلاقانه، انصاف و توجه به مصلحت جامعه است.

همچنین، جنبه هایی از خردمندی، شجاعت و اعتدال را شامل می شود. برای اینکه افراد در جامعه با هم زندگی کنند، عدالت ضروری ست.

عدالت مستلزم صادق بودن با خود و دیگران است، حتی هنگامی که پاسخ صادقانه ممکن است به درمانجو آسیب بزند.

عدالت دلالت بر این دارد که بی طرفانه تصمیم گیری شود و از اثرگذاری منافع شخصی در موقعیت، ممانعت به عمل آید.

شخص عادل نباید تبصره ای برای خود در نظر بگیرد، نباید استثناهایی برای قوانین کلی قایل شود، و نباید از موقعیتش سوء استفاده کند.

عدالت به افراد یاری می رساند تا تصمیماتی بگیرند که برای همه قابل قبول است، به جای اینکه قویترین قدرت ها آنها را تحمیل کنند.

رفتار عادلانه نیازمند آن است که فرد منافع شخصی اش را کنار بگذارد و طوری رفتار کند که به دیگران کمک شود، حتی اگر پیامد های منفی ای برای خود وی داشته باشد.

 

 

عدالت به خردمندی و مسئله گشایی خلاق احتیاج دارد. ممکن است لازم باشد که درمانجویان راه های خلاقانه برخورد با تعارض بین فردی را یاد بگیرند.

برای مثال، درمانجوی مونثی بابت مشکلاتی که با پدرشوهرش داشت، دائما ناراحت بود. در مهمانی های خانوادگی اغلب، تصور می کرد که نادیده گرفته یا تحقیر می شود یا مورد تمسخر قرار می گیرد.

از این رو، در طی درمان کمک شد تا تعاملات خانوادگی را از دید پدرشوهرش درک کند و بدین ترتیب، توانست به شوخی نهفته در بسیاری از سوء تعبیرها پی ببرد. او چند راه تازه را آزمود تا پدرشوهر خود را در گپ دوستانه وارد کند. مهم تر اینکه توانست دورهمی های خانوادگی را از دید پدرشوهرش درک کند. برای آگاهی از اینکه تعارض بین فردی را چه زمانی ببخشاید، فراموش کند یا نادیده بگیرد، در مقابل نیاز به اینکه صدایش را بالا ببرد یا جواب طرف مقابل را بدهد، دیدگاه بهتری پدید آورد.

بنابراین، عدالت عبارت از این است که به قدری خردمندی داشته باشیم که بتوانیم بی عدالتی های جزئی را از مسائل مهم زندگی تمیز دهیم.

بخشایش نقش اصلی را در عدالت ایفا می کند. اگر درمانجویانی که با بی عدالتی مواجه می شوند، آن را تلافی کنند، در حقیقت انتقام را نشان می دهند نه عدالت را.

به نظر سقراط، به هیچ وجه جایز نیست که از قصد، به شخص دیگری صدمه زده شود یا آسیب وارده تلافی گردد.

اگر رفتار درمانجو به دیگری صدمه وارد خواهد کرد، هیچ پیامد مثبت دیگری نمی تواند صدمه ای را که آن، به منش اخلاقی وی وارد می کند، جبران کند.

 

پرهیزکاری:

پرهیزکاری مستلزم آن است که در تلاش برای سود رساندن به سایر افراد، طبق خواست خداوند رفتار شود.

پرهیزکاری مستلزم اعتقاد قلبی ست تا در حالی که سعی می کنیم با اعمال روزانه، پرهیزکاری نشان دهیم، به خود و دیگران کمک کنیم به خدا نزدیک تر شویم.

پرهیزکاری مستلزم آن است که از خداوند به عنوان آرمان استفاده شود تا الگویی برای رفتار شخص باشد.

پرهیزکاری عبارت است از ایمان، سخاوت و شفقت به دیگران.

 

 

تلاش برای پرورش پرهیزکاری در درمان ممکن است پیچیده باشد. درمانگر باید در ضمن احترام به پس زمینه مذهبی درمانجویان، کمک کند تا باورهای معنوی شان را کاوش و آشکار کنند.

اگر چه بسیاری از درمانگران، در روان درمانی، از بحث درباره مسائل مذهبی خودداری می کنند، پرهیزکاری مبتنی بر اعتقاد معنوی ست؛ یعنی اعتقاد به اینکه خداوند وجود دارد و نقش مهمی در زندگی بشر ایفا می کند.

پرهیزکاری این دیدگاه را دربر می گیرد که مرگ پایان حیات ما نیست، بلکه نوعی دگرگونی است.

بهتر است از درمانجویان سوالاتی شود تا اعتقاد معنوی شان مشخص گردد.

شفقت و سخاوت ویژگی های مهم پرهیزکاری هستند.

شفقت دلواپسی راستین برای رفاه، احساسات و شادمانی دیگران است. انسان مشفق بابت بهزیستی دیگران از صمیم قلب شاد است و پیامد های مثبت برای دیگران را منفعتی برای جامعه تلقی می کند.

سخاوت مستلزم خودخواه یا حریص بودن نیست، بلکه مستلزم این است که بر مبنای نیاز دیگران، به آنان کمک شود، نه بر مبنای آنچه خود فرد مازاد دارد.

برای مثال، زن کمرویی که مبتلا به افسردگی مزمن بود، معمولا خود و دیگران را سرزنش می کرد.

هنگامی که جلسات درمان بر این موضوع متمرکز شد که از وقت آزادش استفاده کند تا به دیگران کمک نماید، فورا نگرش مثبت تری را نسبت به مردم پدید آورد. او برخی از تنگ نظری هایش را کنار گذاشت و رفته رفته قدر بحث های روزانه ای را که با دوستان و همسایه ها داشت، دانست.

به نظر سقراط، هدف نهایی زندگی، تعالی روح خود است. بنابراین، مردم باید بیشتر مراقب روحشان باشند تا جسم شان.

سقراط نیکی اخلاقی را قابل مقایسه با سلامت روح، و بدی را قابل مقایسه با بیماری می نگریست.

به عقیده سقراط، بزرگترین آسیب، آسیب به روح است و فقط درمانجو می تواند به روح خود آسیب وارد کند.

 

نتیجه گیری:

درمانگر ممکن است به درمانجویان یاری رساند تا فضیلت ها را به طور کلی با بررسی مجموعه ای از کاربردهای خاص، تعریف کنند. هدف، گفت و شنود این نیست که تعریفی نهایی از فضیلت ها به دست آید.

به احتمال فراوان سودمند خواهد بود که به حرف های درمانجویان، گوش داده شود و ناهماهنگی هایی که بین ارزش های بیان شده و رفتارهای واقعی آنان وجود دارد، شناسایی گردد.

بنابراین، بسیاری از مردم خواهند گفت که فضیلت را محترم می شمرند؛ با این حال، در زندگی روزمره شان آن را کمتر نشان می دهند.

درمانگر هنگامی که از روش سقراطی استفاده می کند، پاسخی در چنته ندارد، اما پرسش هایی دارد که میتواند جست و جوی مشارکتی را تسهیل کند (پرسش گری سقراطی).

به نظر سقراط، فضیلت ها را نمی توان با روش های آموزش سنتی آموخت، اما با فعالیت و کشف، چرا.

در درمان میتوان دیدگاه های درمانجویان را درباره فضیلت ها آشکار کرد و به چالش کشاند یا اصلاح نمود.

گفت و گو کمک می کند که دیدگاه های درمانجویان درباره فضیلت ها، به روی تغییر و رشد باز باقی بماند.

برای اطلاعات بیشتر درباره فضیلت افزایی از نظر سقراط، میتوانید به کتاب راه و رسم پرسش گری سقراطی نوشته جیمز اوورهلز، مراجعه کنید……

1 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *